میبینم که فردا باید بریم مدرسه
نمیخوااااااااااااااااام !
اصلا تنبل شدم اعصاب ندارم
کتابای امسال رو که میبینم کهیر میزنم
بهم میگن کتابا تعدادش مثل پارساله ولی من حس میکنم خیلی زیاده
اصلا حوصله ی بیرون رفتن و خرید مدرسه رو ندارم
فقط یه بار بیرون بودم واسه مانتوی مدرسه کیفم خریدم
کیفم و زیاد دوست ندارم عجله ای خریدم ولی مهم نیست
دفترو مداد و خودکار و بقایای مسائل رو سپردم به مامانم
به مامان جان گفتیم اگه یه جامدادی ساده بزرگ مشکی دیدی برامون بگیر مامان عزیز هم لطف کرد یه جامدادی گرفت که فقط فکر کنم بزرگ بودنش به چیزیه که من گفتم البته گفت اگه نمیخوای پس بدمش ولی من حس کردم خیلی بچه گانس
ولی گفتم بیخیال اونقدراهم بد نیس
خلاصه بگم بی اعصابم