از مدرسه خسته و کوفته رسیدم خونه داشتم کلید مینداختم درو باز کنم خونه ی بغلی هم خانومه داشت میرفت تو خونش و چشمش به من بود و همینجوری نگاه میکرد و منتظر بود و نمیرفت توی خونش
فکر کنم پشت در منتظر مونده تا به حساب خودش یواشکی نگاه کنه !
دید من واستادم که از رو بره رفت تو ولی میدونستم منتظره منم همونجا ایستادم و دستمم گزاشتم رو کمر و به در خونشون نگاه کردم کلشو از در آور بیرون دید من اینجوریم تعجب کرد ولی بازم ول کن قضیه نبود دیگه داشت اعصابم به هم میریخت رفتم تو درم محکم بستم !
راستی چرا هنوز یه آدمایی فضول یا به اصطلاح خاله زنکن ؟