قرار شد بچه هارو از طرف مدرسه ببرن سینما
ما هم خوشحال
حالا چه فیلمی؟
قلا های طلا !
یعنی اینقدر عصبانی شدم خودم به همه میگم این فیلم مزخرف و تحریم کنیم بعد خودم پاشم برم؟
به قول خودشون سیاسی ترین فیلم سینمای ایران !!
از آخر سه تابچه ها رفتن
سه تاهم موندیم تو کلاس
معلم هم نیومد سرکلاس
ما همینجوری داشتیم از بیکاری سوت میزدیم
یهو دیدیم مدیرمون اومد تو کلاس همه تعجب کردیم
گفت واسه چی شما نرفتین گفتم خانم فیلمشو دوس نداشتم
بعد گفت خوب میگفتین یه جا دیگه ببرنتون اصلا میگم شمارو مخصوصا ببرن اردو
ما همه :
این وقعا مدیر عزیز هست اینقدر خوش اخلاق شدن ؟؟
بعد بهم گفتن میدونی تو ناحیه اول شدی
یه لحظه هنگ کردم
مطمئنین اول؟
و علت مهربونی مدیر محترم هم فهمیدیم
البته همیشه مهربونن ولی اون روز یه کم غیرطبیعی بود
خوب خیلی واسش زحمت کشیده بودم و کلی تستای مختلف زده بودم
و احتمال میدادم رتبه ی خوبی بیارم
ولی از اونجایی که همیشه آیه ی یاس میخونم توقع نداشتم
به هر حال خواستم به خودم ثابت کنم من میتونم !
یه جاهایی ارادم طوری فولادی میشه که خودمم توش میمونم
و من همچنان تعجب زده از رتبم بین این همه دانش آموز
بعدشم هیبچه ها گفتن شیرنی میخوایم شیرنی میخوایم
منم آوردم
بعد خبرش به دبیر عربی عزیز رسید و کلی دلخور که حالا روز معلمای دیگه شیرینی میدی
و باز دوباره شیرنی آوردم
خدا بار سوم رو به خیر کنه
این عکسم واسه فان گزاشتم بامزست
آخه اول دبیرستان یکی از بچه های شیطون کلاس پشت مانتوی دبیر عزیز برگه چسبوند :مرغ تازه ی بسته بندی شده
یاد اون افتادم