میدونم با وجود علاقه ی زیادی که به نوشتن دارم خیلی دیر به دیر مینویسمناراحت

ولی چه کنملبخند

ایام امتحاناتهخیال باطل

پر از استرس و وحشت زدگی و اعصاب خوردیابله

فقط و فقط یه هفته دیگه مونده تا امتحان و من تو بعضی درسا خیلی ضعیفم و وقتیم ندارم واسه خوندنشون

 بگزریم...

راستی از روز معلم چه خبر؟ به قول معلم تاریخمون ما که ترکوندیمخنده

خیلی خوش گذشتنیشخند

واسه ی همه ی معلم ها هدیه گرفتیم

هر چند انتخاب هدیه به عهده ی من نبود و زیاد راضی نبودم . نمیتونستم دخالتی هم بکنم که بعدا بگن تو گفتی ! دوست داشتم یه کم خاص تر باشه

اول واسه ی علاقه ی وافری که به معلم تاریخ داشتیم وقتی اومد واسه اون تدارک دیدیم کلی دست و جیغ و برف شادی و فشفشه !نیشخند

بعد قرار شد چون اکثر معلما بودن بگیم زنگ تفریح همه باهم تشریف بیارننیشخند

رفتم صداشون کردم بعد بدو بدو رفتم توکلاسنیشخند

هنوز یکم کارا مونده بود درو با بچه ها نگه داشته بودیم نیان تونیشخند

حالا  هی از اونور در میزدن بنده خداهاخنده

الناز مسئول بود بادکنک بترکونهگاوچران

عطیه فشفشه روشن کنهاز خود راضی

من برف شادی بریزمزبان

خلاصه هر کی یه چیزی

درو که باز کردم اولین کسی که اومد تو مدیر عزیز بودشیطان

 هرچی برف شادی بود ریخته شد روشونقهقهه

به جان خودم من مقصر نبودمشیطانقهقههخندهمدیونید اگه فکر کنید عمدی بود !

بعدم که هدیه هاشونو دادیماز خود راضی

خلاصه هم به ما خیلی خیلی خوش گذشتخجالت

هم اونا شوکه شدن و خوشحال

البته واقعا لیاقتشون خیلی بیشتر از اینا ها هست و نمیشه زحمتاشونو جبران کردقلب

این روزا هیچ وقت از یادم نمیره...قلب