با اینکه اعصابم در اثر نمره های نهایی به باد فنا رفته نیشخندولی دارم سعی میکنم ریلکس باشم.

اینطور که معلومه این تابستون باید درس خوندن رو شروع کنم.متفکر

کلاس زبانم هم از فردا شروع میشهنیشخند

ولی کلا دلم خیلی واسه ی مدرسه تنگ میشهنیشخند

تاحالا همچی حسی نداشتم ولی امسال یکی از بهترین سال های مدرسم بوداز خود راضی

کلا هیچ وقت خاطره ی خوبی از مدرسه هایی که بودم نداشتم

نه از معلما و نه از مدیرا نه کلا از محیطش فقط دوستای خوبی که داشتم آرومم میکردن که مدرسه رو تحمل کنم

ولی این دو سالی که مدرسم عوض شد فکر منم عوض شد

مخصوصا امسالشیطان

درسته که درسا سخت بود فشار اومد خسته میشدم گاهی ولی واقعا مدرسمو دوست داشتمقلب

بهترین معلمارو من امسال داشتم که واقعا معلمامونو از صمیم قلب دوست دارم و از دلسوزی که داشتن هرچی بگم کم گفتم که از ما خیلی بیشتر واسه نمره هامون جوش میزدنقلب

و همچنین مدیرمون که در عین اقتداری که داشت مهربونیشم میتونستیم ببینیمقلب

خاطره و خرابکاری و خنده و دعوا زیاد داشتم از امسالنیشخند

یکی از خاطره های خوب تولدم بودخنده

چون فردای تولدم روز آخر مدرسه بود منم یه روز تولدمو دیرتر گرفتم

کیک آوردم و سالاد الویه و بادکنک و فشفشه و برف شادی و دوربین خلاصه سعی کردم همه چی کامل باشهعینک

اون روز یکی از درسامون تاریخ بود که اول معلممون ازمون امتحان گرفت بعدش تولد من شروع شدتشویق

خلاصه فکر کنم بنده خدا معلممون گوشاش درد گرفت اون روززبان

کلا همه ی بادکنکارو ترکوندیم

و دوستام لطف کردم هرچی برف شادی بود رو سر بنده خالی کردنمنتظر

فیلمشم دارم که هر وقت نگاه میکنم کلی میخندمقهقهه

بعدش دوتا دیگه از معلمامم از بالا اومدن و افتخار دادناز خود راضی

و در آخر عکسم گرفتیم

اون روز واقعا خندیدیم و خوش گذشت و از این بهتر نمیتونست برام باشهفرشته

ولی بدیش اینه نصف عکسا تاریک شد چون دوست محترمی(!)که لطف کردن عکس گرفتن خیلی حس کردن عکاس تشریف دارن تنظیمات دوربین و بنا به صلاح خودشون عوض کردن حیف تازه مهمون کلاسمون شده بود وگرنه...خنثی