سلامی دوباره !
باز جمعه شد و من برگشتم...
تو این 6 روز دیگه داشت حالم از هرچی درسه رسما به هم میخورد باز خدا پدر این جمعه هارو بیامرزه شدیدا !
ایندفعه دقیقا طبق برنامه پیش رفتم نه بیشتر نه کم تر که مجموعا تو این 6 روز شد 51 ساعت(روزی هشت ساعت و نیم) که خوب از خودم راضیم پیشرفت خوبیه !
البته با درسای عربی و مخصوصا دین و زندگی خیلی مشکل دارم ! تا جایی که حتی اصلا دین و زندگی رو نخوندم و جایگزینش درسای دیگه گزاشتم !
اصلا انگار نه انگار تابستونه ها کلا فکر کنم دوران مدرسه اینقدر نمیخوندم!
هیچ وقت گوشیه من بدون شارژ نبود اون روز به خودم اومدم دیدم گوشیم شارژم نداره من اصلا حواسم نبوده....
تلوزیونم که بیخیال خیلی زور زده باشم دو ساعت تو این هفته نگاه کردم
تستایی که زدم نسبتا خوب بود مثلا از 90 یا 100 تا تست چهار یا پنج تا اشتباه غیر از منطق که یه فصلش وحشتناک سخته !
بعضی اوقات با خودم میگم که اگه همینجوری تست بزنم و خوب بشم امید به یک رتبه ی خوب میره ولی بعد میبینم کلی داوطلب دیگه هست که دارن خیلی سخت تر و بیش تر از من کار میکنن و خیلی قوی ان...
بگذریم...
با ماه رمضون چه میکنید !!!
من که کلا گیج میزنم شرمنده ی خدا ولی تمام برنامه هام به هم ریخته شده !
خوب چیکار کنم راست میگم دیگه...
جاتون خالی با خواهر گرامی قهر بودم الان اومده آشتی کنه یه عالمه آب ریخت روم روی کیبرد پر آبه یعنی !
همچی آدمیه تعادل نداره والا اعصاب نمیزاره....
حالا از مادر گرامی بشنوید:
ما مرغ عشق داریم چند وقت پیشا مرغ عشق ماده بعد مدت ها تخم گزاشت و مامانه منم کلی ذوق زده هی بهشون میرسید و تقویت میکرد و....
حالا چند روز پیش مامان صبح که از خواب پا میشه میبینه هیچ اثری از اون چهار یا پنج تا تخم نیست ! هیچی یعنی نه پوستی نه محتویاتش کلی ناراحت رو به من و خواهره کرده که آره لابد شماها برداشتین !!!
ما :
هرچی میگم مگه با بچه ایم یا مرض داریم انگار نه انگار منم گفتم آره درست حدس زدی رفتیم باهاشون نیمرو زدیم !
یعنی اعتماد رو میبینید تا چه حد؟؟؟
بعدا کاشف به عمل اومد که بله مرغ عشقای محترم نمیدونم به چه علتی شایدم محض تنوع تخم رو نوش جان میکنن همش رو یعنی هیچ اثریم ازش نمیزارن !
هیچی دیگه یعنی همچی خانواده ای داریم ما !!
فعلا خدانگهدار