راستش در مورد من خیلی ها میگن که نا امیدم آیه ی یاس میخونم تفکرم منفیه...

البته تا حدودی خودم متوجه این شدم ولی من اینجوری نبودم !

حس میکنم تو یه قسمتایی از زندگیم وقتی دیدم هر چی تلاش میکنم حالا تو هر موردی به نتیجه نمیرسم با وجود روحیه ی امیدوار و پرانرژی و شادی که داشتم به این روز در اومدم

حالا هرکار میخوام بکنم بیشتر جنبه ی منفیش میاد توی ذهنم که اگه اون کار انجام نشد خیلی اعصابم به هم نریزه هرچند افسوس های بعدش همچنان پابرجاست...

خوب کسی میتونه من رو قانع کنه که مثبت باشم؟؟

وقتی گاهی با خودم فکر میکنم که یه آدم(مثلا خودم)برای چی باید توی دنیا وجود داشته باشه و زندگی کنه

نمیدونم شاید یه جور احساس پوچی و اینکه شاید با خودم میگم واقعا چه فایده ای میتونم داشته باشم؟

به فرض 100 سال هم عمر کردم خوب آخرش چی؟ نهایت به همه ی آرزوهایی که دارم هم برسم و باعث خوشحالیم بشه در نهایت مگه چی میخواد بشه؟

میخوام سر از قبرستون در بیارم دیگه !

این حرفا چیه من دارم میزنم خودمم نمیدونم 

میدونید جامعه هم واسه اینکه من به این تفکر ها رسیدم بی تاثیر نبوده و آدما با حرفاشون یا تیکه انداختنشون با رفتاراشون نقش داشتن !

این روزها تمام وجودم شده استرس و پریشونی...

واقعا نمیتونم خودمو به چیزی دلخوش کنم آخه با هم سنام فرق دارم  !

یه دختر17ساله توی ایران معمولا خیلی درگیر مد و پز دادن و مهمونی و بیرون رفتن و خوش و بش کردن و غیبت کردن و این چیزاست ولی من نیستم نه اینکه خانواده بخواد مانعم بشه اونا مخالفتی ندارن ولی خودم نمیتونم اینجوری باشم

حتی دوستای قدیمیم هرچند وقت یک بار هر دفعه خونه ی یکی همه رو دعوت میکنن دور هم باشیم من هموناهم یه در میون میرم.

یه دختر17 ساله ی ایرانی پر از آرزو های رنگارنگ که شاید به نظر کسایی که سنشون بیشتره حتی مسخره به نظر بیاد ولی من خیلی آرزوی مشخصی ندارم و بیشتر آرزوهام توی آینده ی تحصیلیم خلاصه میشه

یه دختر17 ساله ی ایرانی میخواد آهنگ گوش کنه یا آهنگ شاد گوش میکنه یا عشق و عاشقی یا رپ ولی من به هیچ کدوم زیاد علاقه ای ندارم و آهنگ های پاپ و سنتی از آدمای معروف روحمو نوازش میده...

یه دختر 17 ساله ی ایرانی خیلی دوست داره تو مرکز توجه باشه و عاشق اینه که توی اتاقش پر از عروسک باشه(دور و برم از این دخترا هست که میگم)ولی من اینجوری نیستم!به عروسک هم تک و توک علاقه نشون میدم بیشتر سرم به کتاب گرمه کتاب شعر تاریخی رمان های معروف خارجی زبان و این چیزا...

خلاصه حس میکنم خیلی زودتر از بقیه بزرگ شدم !

روح لطیف دخترانه توی وجودم هست ها ولی نه اون طور که توی بقیه میبینم...

توی این سن آدم خسته یی شدم انگار...

خسته !

(نظرات این بخش هم باز میزارم تا اگه کسی مخالف حرفامه نظرش رو بدونم پس میتونید نظرتون رو بگید)