اوایل نوشته ها و شعر های طنز به شدت منو جذب میکرد و به وبلاگ چندتا طنز پرداز قوی سر میزدم و کارهاشونو دنبال میکردم،از شما چه پنهان ! چند تا شعر طنز هم از خودم بروز دادم ! یعنی همون سرودم.. که ااااای بدک نبود ! ولی راضیم نمیکرد و با گذشت زمان فهمیدم آدم وقتی تو یه کاری استعداد نداره چرا هی باید پافشاری کنه ! علاقه داری ولی استعدادم شرطه.. آقا جان ّ بیخیال شو !

بعد گفتم ناخونکی هم به متن ها و اشعار ادبی و احساسی بزنم که اونا هم ااااای !

اینم بیخیالش شدم و گفتم توی وبلاگم اتفاق ها و خاطرات و نکته های جالبی که به ذهنم میرسه رو بنویسم،همه که نمیتونن متن طنز یا ادبی بگن و استعداد داشته باشن !

و سال ها گذشت و من فهمیدم حتی توی روزمره نویسی و خاطره نویسی هم استعدادی ندارم و بهتره که کم کم برم و در وبلاگ رو تخته کنمقهقهه

پایان !