بالاخره اول مهر هم رسید و ما هم رفتیم مدرسه !شیطان

شبش ساعتای دو و نیم خوابم برد که خوب بازم جای شکرش باقیه که خوابم برده بود و شیش و نیم هم که پاشدم راهی مدرسه بشم.

همون حسایی که گفته بودم اول صبحی آدم یخ میزنه و خوابش میاد اینا؟همونا سراغم اومد و به هر زحمتی بود حاضر شدم،حالا من حاضر مادر گرامی هم حاضر بابام هی طولش میداد !

اینقدر اعصابم به هم ریخته بود کارد میزدی خونم در نمیومد هی جوش میزدم که دیر شد!عصبانی

به هر بدبختی بود رسیدم مدرسه و دوستام رو دیدم،دقیقا همون آدمای قبلی بودن و این سه ماه هیچ تغییری نکرده بودن و همون طور سرخوش...قهقهه با همه ی اینا دوسشون دارمقلب

که خوب فعلا سه نفر هم به کلاس اضافه شد که در مورد دوتاشون که هیچ نظری ندارم ولی مورد سومی ! از همین روز اول نزدیک بود بحث بشه !خنثی

اصلا دوست ندارم غیبت کنم و کلا از اینکه پشت سر کسی بد بگم بیزارم ولی این رو جلوی خودش هم باشه میگم، ولی در همین حد بگم خود شــــــــــــیرین !متفکر

فکر کنید روز اول دبیر فلسفه  اومده بود وقتی صحبتاشون تموم شد گفتن خوب حالا یه کم درسم بدم ما هم هی گفتیم نه حالا روز اوله بزارین جلسه ی بعد اصلا ما امروز تعطیلیمون بوده و ....بازنده

بعد دختره  برداشته میگه خوب پس اومدیم چی کار کنیم؟بزارین درس بدن از همون اول اینجوری نکنین ! واسه ی ما زحمت کشیدن و اومدن سر کلاس !

قیافه ی ماها :تعجبتعجبعصبانیتعجبتعجب

خوب منم واسم احترام گزاشتن خیلی خیلی مهمه ولی احترامی که خالص باشه ! از رو ریا نباشه ! نه اینکه تابلو باشه که الکیه...اگه معلم هام رو دوست دارم یا واسشون احترام قائلم از ته قلبمه ! آخ

حرص بچه ها در اومده بود هی یک بار گفت دو بار گفت ما هی گفتیم بشین سر جات !عصبانی

از آخر هم پاشده رفته دفتر یه کتاب فلسفه به سختی گیر آورده،اینقدر من اعصابم به هم ریخت خوب عزیز من خواهی نشوی رسوا هم رنگ جماعت شو !اونم روز اول مهر که هنوز نه با بچه ها آشنایی نه معلما  !! روز اول مهر درس نخونی چیزی نمیشه جدی بگیر ولی از جلسه های بعد من خودمم امسال به بچه ها گفتم با کسی شوخی ندارم !

خلاصه هی این چهارتا حرف میزد و خودشو شیرین میکرد  ! !چشمزباناز همین الان خودتو از چشم ننداز !زبان

هی اون جواب میداد...

که از آخر فهمیدم با دوتا از دوستان قبلا هم کلاس بوده و کلا مدلش اینجوری بوده که هی سر کلاس خودشیرین بازی در بیاره و بعدش پشت سر حرف بزنهخنثی

بعد از تموم شدن کلاس ما گفتیم بریم بگیم ما زودتر تعطیل بشیم با هی میگفت نه ! برای چی بریم خونه! منم گفتم خیلی دوست داری برو با پیش تجربیا اونا کلاس دارن !عصبانی

که خانوم درس دوست راهشو کشید رفت خونه !زبان

در کل روز خوبی بود مخصوصا این که یکی از دوستا هم که امسال با ما نیست رو دیدم و کلی حرف زدیم و با معلم ها تجدید دیدار شد،تولد یکی از معلم ها هم بود و تنها نکته ی منفیش همین چیزی بود که گفتم...چشم

با این که من اصولا سازگاریم خوبه و خیلی بد قلق نیستم ولی بحث های زیادی رو امسال پیش بینی میکنمخندهفقط شانس بیاریم قتل و کشتار راه نیفتهنیشخند

اینم از روز اول مدرسه سال چهارم یا پیش دانشگاهی !که معلوم نیست کدومشه هنوز خودشون با خودشون درگیرن !

این ترولم با حال و هوای امروز همخونی داره!