چیزی که از برنامه ی دیشب ماه عسل فهمیدم این بود که هیچ چیز نشد نداره،کسی که مشکل حنجره و صدا داشت و همه توی مدرسه ها مسخرش میکردند و هنوز هم از اون خاطرات به تلخی یاد میکرد الان شده یه دوبلور موفق !

دوبلور شخصیت های کارتونی که من عاشقشون بودم مثل سالی توی کارخونه ی هیولاها،شرک... و کسی که کنجکاو بودم چهرش رو ببینم.

واقتی داستان زندگیش رو تعریف کرد واقعا باورم نمیشد،خیلی تحت تاثیر قرار گرفتم...

حداقل میتونم با خودم بگم مهسا این کسی بود که تمام دکترها ناامیدش کرده بودن و هیچ راه درمانی نداشت،مشکلی که داشت خیلی کم توی جامعه وجود داره ولی تونست باهاش مقابله کنه!

درسته خیلی ناراضی بود و غصه میخورد و گله و شکایت میکرد ولی موفق شد!

وقتی راه درمان مصری رو شنید تلاششو کرد،یک ماه واسه ی اون درمان سکوت مطلق کرد...

و یه چیز دیگه که باید همه ی مردم ازش آگاهی پیدا کنن اینه که مهمونایی که توی برنامه آوردن چه عمار و خواهرش که مشکل پوستی پیدا کردن و مردم ازشون فرار میکردن چه اون خانومی که جراحی زیبایی کرده بود چه اون سه تا خواهر نابینایی که قالیبافی میکردن و چه کسی که مشکل حنجره داشت همشون یه گلایه ی مشترک داشتن !

قضاوت !

از اینکه توی اجنماع راحت نیستن و مسخره میشن،از اینکه ناآگاهانه درموردشون قضاوت میکنن،از اینکه به دید انسان های غیر عادی بهشون نگاه میکنند...

مشکلی که خیلی ها ممکنه دچارش باشن و از حضور توی اجتماع هراس داشته باشن...

حداقل سعی کنیم نوع دیدمون رو عوض کنیم...

به کج راه رفتن کسی نخند...

شاید اگر تو هم کفش هایش را بپوشی کج راه بروی !

مبادا او که دارای اشتیاق و نیرویی فراوان است ، به کم شوق طعنه زند که : “چرا تو تا این حد خمود و دیررسی؟! ” . زیرا ، ای سوته دل ! فرد صالح هرگز از عریان و لخت نمی پرسد ” لباست کو؟! ” و از بی پناه سوال نمی کند ” خانه ات کجاست ؟!