برای ِ پنجمین یا ششمین بار بود که امروز شنیدم: "مهسا تو روانشناس ِ خوبی میشی،جدی میگم!"

هردفعه که این روشنیدم دروغ چرا؟ذوق میزنم و از ته ِ دلم خوشحال میشم و به آینده امیدوارتر...

دو سه باری توی دبیرستان بود،اون موقع با اینکه اصلا نمیدونستم میخوام روانشناس بشم و یا حتی سال ِ اول نمیدونستم که میخوام برم رشته ی انسانی،ولی هروقت چندتا دوست باهام مشورت میکردند میگفتند واقعا تو روانشناس ِ خوبی میشی...

یکی دوتا از دوستا هر وقت به مشکلی میخورن و دلشون میگیره یا میشکنه بهم زنگ میزنن،دو بار ِ دیگه توی ِ همین دانشگاه اتفاق افتاد که یکبارش موفق شدم یه کاری رو انجام بدم که وقتی طرف رفت که کار را تمام کند برگشت و گفت واقعا روانشناس ِ خوبی میشی..

ولی امروز،دوست ِ دبیرستانم که ازدواج هم کرده امسال دوباره کنکور داد و نمیدونست چیکار کرده و بهم زنگ زد و گفت اگه رتبم خوب نبود قصد دارم سال ِ دیگه برم رشته ی تجربی به قصد ِ خوندن ِ پزشکی،بهش گفتم به پزشکی علاقه داری؟گفت نه!گفتم خب من که میدونم به عشق ِ اسمش و پوشیدن ِ روپوش ِ سفید داری میری و گفت دقیقا...

خلاصه بهش گفتم که واسه شرایط ِ تو که ازدواج کردی و میگی تا چند سال ِ دیگه قصد ِ مادر شدن هم داری روانشناسی خیلی عاقلانه تره و به درد میخوره،ازم خواست براش از رشتم یه کم توضیح بدم،خلاصه طوری توضیح دادم که هی میگفت وای چقدر قشنگ چقدر جالب من دارم عاشق ِ روانشناسی میشم،انگار اون موقع خودمم تازه فهمیدم چقدر روانشناسی جالبه،و آخر گفت مهسا تو واقعا روانشناس ِ خوبی میشی...اصلا امید به زندگیم خیلی بیشتر شد و برای روانشناسی مطمئن شدم،حتی صدات و لحن ِ حرف زدنت هم آدم رو آروم میکنه،بهش گفتم این همه هندونه تو بغلم جا نمیشه،گفت جدی میگم و خیلی رک...

پی نوشت:خواستم توی ماه رمضون یه شیرینی گیلانی رو بهتون معرفی کنم،رشته خوشکار،که معمولا هم توی ماه رمضون درست میشه مثل زولبیا بامیه ی خودمون...حیف که مشهد نیست !اصلا من یه چیزی میگم و شما یه چیزی میشنوید...مخصوصا با چای...

پی نوشت2:حس میکنم چند روزیه که یکی دو نفری حسابی دارن آرشیومو زیر و رو میکنن و میخونن!حالا دلایلش رو شاید بعدا گفتم ولی اگه حدسم درست بود رخ بنما!