چند وقت پیش تصمیم گرفتم تمام خاطرات و یادگاری هایی که ممکنه چند سال دیگه لبخند به لبم بیاره رو توی یه جعبه جمع کنم و بذارمشون بالای کمد،نتیجش شد یه جعبه پر از لبخند !

محتویاتش تمام ِ دفتر مشق و دفتر نقاشی های دوران ِ دبستان و آمادگیم و چند تا از لباسای ِ دوران بچگی که تا اینجارو مامان برام نگه داشته بود و بابتش واقعا ممنونم،

تمام کارنامه ها از راهنمایی تا دبیرستان حتی کارنامه های کلاس زبانی که بچه بودم میرفتم و تمام امتحانای کلاسی ِ دوران ِ دبیرستان که خیلی زیاد بودن و یه سری هاش رو انداختم دور و یه سری ها رو هم نگه داشتم تا بعدا به نوادگانم نشونشون بدم تا بدونن چه مامان بزرگی دارن!:))

تمام خاطرات ِ کنکورم،برنامه های سنجش،آزمونای سنجش،یه سری از تستایی که زده بودم،خلاصه های درسام،حتی روزشماری که ماه ِ آخر کنکور درست کرده بودم،تقویمی که اون سال همیشه همراهم بودم و جمله هایی که به در و دیوار زده بودم انرژی مثبت داشت و درصدام و ...

تمام ِ کارتایی که واسه عید و تولدم از همون دوران ِ راهنمایی تا به الان از دوستام گرفته بودم و حتی بعضی از کاغذ کادوی ِ کادوهایی که گرفته بودم(!)و تمام ِ دفترایی که دوستام برام توش نوشته بودن و...

خاطرات ِ روز اول ِ دانشگاه و چند تا دفتر خاطره و دفتر عکس برگردونی که تو بچگی درست کرده بودم و....

خلاصه اینقدر به من حس خوب میده که هروقت حالم خوب نیست اون جعبه رو میارم و نگاشون میکنم...

این کارم بر خلاف ِ اصول فنگ شویی بود ولی حال ِ خوش ِ من اون اصول رو نقض کرد...