اینم آخرین عکس ِ آخرین پست ِ من در مورد خاطرات،به اندازه ی کافی بهم خندیدین دیگه باید این خاطرات رو جمعش کنمنیشخند

دستبندی که موقع تولد به دستم بسته شده بود:

با تشکر از مامانم که اینقدر بچه ی زشتی به دنیا آوردنیشخندبچگی ِ زشت ِ من:)))

اینجا یادمه خالم لباس عروس تنم کرد و موهامو خوشگل کرد و ازم عکس گرفتنیشخند

 

یه عکس پرسنلی هم دارم که اونو دیگه نمیزارم:)))ولی خاطره ی مرتبطش که خودمم چندوقت پیش شنیدم این بوده که وقتی واسه ی تحویل عکس با مامانم رفتیم بعدش قرار بوده مامانم از اونجا بره سر ِ کلاس و  من وقتی عکس رو دیدم به مامانم گفتم یه دونه از عکسای منو بردار ببر به دوستات نشون بده،دوستات عکس منو ببینن غش میکنن:))))نیشخند و من نمیدونم اون هممممممممممممممممه اعتماد به نفس الان کجا رفتهخنثینیشخند