پریود...

تو جامعه ما به عنوان چیزی شناخته شده که باید ازش شرمگین باشی،یا اگه همین مطلب رو رمزدار نکرده بودم احتمالا با سیل کامنتای توهین آمیز و مثبت 18 مواجه میشدم.حالا نمیدونم این شرمگین بودنو باید ربط بدم به فرهنگمون و بگم چیز معمول و درستیه و یا اینکه بگم چیز بیخودیه،اگه فرهنگ ما اینطوری هست چرا  وقتی میری مغازه واسه خرید چیزی که توی این دوران لازم داری گاهی مغازه دار با یه خنده ی مسخره یا یه چیز تو مایه های نیشخند و یه نگاه خاصی اونو میزاره تو یه پلاستیک سیاه و بهت میده و تو هم باید سر پلاستیکو محکم ببندی یا بذاری تو کیفت تا کسی نفهمه طوری که حس مجرم بودن بهت دست میده...

این همون چیزی بود که ازش عصبانی شدم و تصمیم به نوشتن این مطلب کردم!

حالا از بعضی از دیدگاه ها که میگن زن تو این مدت نجسه و آدم نباید بهش نزدیک بشه و حتی دستش نباید بهش بخوره و غیره بگذریم...

اول توصیه میکنم این مطلب رو بخونید: پریود،عادت غیر عادی

این مدت کلی سوژه واسه نوشتن داشتم ولی همین دردای لعنتی ِ دخترانه حتی باعث میشه که دلت نخواد بنویسی!

تازه دو سه روزه که از شرش خلاص شدم و این آخری اینقدر منو داغون کرد که خواستم ازش بنویسم...

همه مثل هم نیستن ولی من جز اون دسته ای هستم که از دو سه روز قبل کمردرد نه چندان شدید شروع میشه و زودتر بهم خبرشو میده و وقتی هم که شروع میشه با قرص و جوشونده میگذرونم!

پریود اخیر چند روز اولش حتی منو به گریه آورد!من که مقابل درد اینقدر مقاومم و از بچگی هر بلایی سرم میومد صدام در نمیومد حس میکردم با دریل دارن کمرمو سوراخ میکنن و اشکام میریخت و اکثرا توی تختم دراز کشیده بودم،این دردای جسمی به تنهایی از نظر روحی میتونه آدمو به هم بریزه ولی حتی اگه این دردا هم نباشه هورمونای لعنتی از نظر روانی هم تو رو داغون میکنه،حالا این شده یه نوع طنز که تا وقتی یه دختر بداخلاقی میکنه یا عصبیه میگن باز پریود شدی؟خود من تمام سعیمو میکنم که خوش اخلاق باشم ولی اینقدر بهانه گیر و بداخلاق میشم که اکثرشم سر خانواده ی بدبخت خالی میشه و غر زدن هام خیلی بیشتر از قبل میشه.

یکی دیگه از اثراش روی من اینه که حالم از خودم به هم میخوره!طوری که اون چندروز حوصله ی اینکه به خودم برسمو ندارم،حتی حوصله ی آرایش و لاک زدن و این قرتی بازیا هم ندارم،فقط واسه آروم شدنم یکی از چیزای موثر دوش گرفتنه،تقریبا روزی دو یا حتی گاهی سه بار میرفتم حموم که تو این هوا باعث سرماخوردگی هم شد و قوز ِ بالا قوز!

حتی واسه انجام کارهای روزمره هم حوصله نداشتم و وعده های غذایی هم سه تا یکی میکردم و فقط باید شانس بیارم روزای اولش توی تعطیلیا باشه و به دانشگاه رفتنم نخوره و وقتی هم اینطور بشه خودمم بکشم هم نمیتونم برم دانشگاه!

یه مورد فوق العاده آزاردهنده ی دیگه هم هست که ازش میگذریم و نمیشه شرحش داد و باعث میشد بیشتر و بیشتر حالم از خودم بد بشه...

و من از وقتی یادمه توی این دوران همیشه کمردردای شدید داشتم و حالم بد بوده و تو اون مدت افسردگی داشتم و و همیشه از شدت دلدرد با دستام محکم دلمو گرفتم و از بقیه میشنوم که سنت بیشتر بشه بهتر میشی ولی خب این آخری ثابت کرد این خبرا نیست و بدترین دوران رو تجربه کردم و بی سابقه بود...

دختر بودنمو دوست دارم،عاشق جنسیتمم،ولی خب تو این مورد میگم خوش به حال پسرا...! اینجوری عادلانه نیست!!!!

این چندتا عکس چقدر خوب حس و حال این دورانو داره نشون میده!اصلا انگار اینا خودمم !همینقدر دیوونه میشم !