۴ مطلب در ارديبهشت ۱۳۹۱ ثبت شده است

یه وضعیه !

کلا تو این دوسالی که تو این مدرسه بودیم خرابکاری زیاد کردیمزبانخجالت

دوبار شیشه شکستنیشخند

به تعداد خیلی زیاد صندلی خراب شدنیشخند

دوبار جالباسی خم شدیول

سه یا چهار بار در از جاش کنده شدخنده

یه بار نیمکت شکسته شداوه

یه بار جاگچی تخته از جا درومدشیطان

خلاصه کار به جایی کشید که گفتن کلاس شما باید بیاد بالا جای دفتر دیگه حق پایین رفتن ندارید !عصبانی

یعنی یه وضعیهخنده

پی نوشت: به جان خودم من تو این قضایا هیچ دخالتی نداشتمنیشخند 

موافقین ۰ مخالفین ۰
مهسا

بی فرهنگی تا به کجا؟

امروز دیدم دارن چند تا درخت بزرگ توتو قطع میکنن

از حرف زدناشون فهمیدن چون اون آقای محترم ماشینشو باید زیر درخت پارک کنه

و وقتیم پارک میکنه توتا میفته رو ماشین و کثیف میشه

درخت توتو دارن از جاش میکنن

خیلی جا خوردم راستش !

بی فرهنگی تا به کجا ؟؟لبخند

موافقین ۰ مخالفین ۰
مهسا

از خودم خوشحالم !

2 روز پیش سر صف مدیرمون داشت حرف میزدنمژه

و تعدادی کادو هم اونجا بودیول

و بعد اسم منو صدا کردندابرو

واسه ی اینکه توی ناحیه ی تو نفر اول شدماز خود راضی

و بهم هدیه دادندفرشته

به چند نفر دیگه هم واسه ی اینکه تو کلاسشون خوب بودند کادو دادندلبخند

به همراه یک تقدیر نامهبغل

خیلی این هدیه واسم ارزش دارهقلب

یک رباعیات خیام خیلی زیباچشمک

که واقعا ازش لذت بردمزبان

حتی گلایی که روی کادو زده بودن و نگه داشتم واسه یادگاریعینک

از خودم خوشحالمبازنده

خدایا شکرت...

 d00uv0f0kyqtq0u2xafo.jpg" alt="" />

این شعری که تو صفحه هست خیلی دوسش دارم

دریاب که از روح جدا خواهی رفت

در پرده ی اسرار فنا خواهی رفت

می نوش ندانی از کجا آمده ای

خوش باش ندانی به کجا خواهی رفت 

موافقین ۰ مخالفین ۰
مهسا

اندر احوالات امتحانات و روز معلم !

میدونم با وجود علاقه ی زیادی که به نوشتن دارم خیلی دیر به دیر مینویسمناراحت

ولی چه کنملبخند

ایام امتحاناتهخیال باطل

پر از استرس و وحشت زدگی و اعصاب خوردیابله

فقط و فقط یه هفته دیگه مونده تا امتحان و من تو بعضی درسا خیلی ضعیفم و وقتیم ندارم واسه خوندنشون

 بگزریم...

راستی از روز معلم چه خبر؟ به قول معلم تاریخمون ما که ترکوندیمخنده

خیلی خوش گذشتنیشخند

واسه ی همه ی معلم ها هدیه گرفتیم

هر چند انتخاب هدیه به عهده ی من نبود و زیاد راضی نبودم . نمیتونستم دخالتی هم بکنم که بعدا بگن تو گفتی ! دوست داشتم یه کم خاص تر باشه

اول واسه ی علاقه ی وافری که به معلم تاریخ داشتیم وقتی اومد واسه اون تدارک دیدیم کلی دست و جیغ و برف شادی و فشفشه !نیشخند

بعد قرار شد چون اکثر معلما بودن بگیم زنگ تفریح همه باهم تشریف بیارننیشخند

رفتم صداشون کردم بعد بدو بدو رفتم توکلاسنیشخند

هنوز یکم کارا مونده بود درو با بچه ها نگه داشته بودیم نیان تونیشخند

حالا  هی از اونور در میزدن بنده خداهاخنده

الناز مسئول بود بادکنک بترکونهگاوچران

عطیه فشفشه روشن کنهاز خود راضی

من برف شادی بریزمزبان

خلاصه هر کی یه چیزی

درو که باز کردم اولین کسی که اومد تو مدیر عزیز بودشیطان

 هرچی برف شادی بود ریخته شد روشونقهقهه

به جان خودم من مقصر نبودمشیطانقهقههخندهمدیونید اگه فکر کنید عمدی بود !

بعدم که هدیه هاشونو دادیماز خود راضی

خلاصه هم به ما خیلی خیلی خوش گذشتخجالت

هم اونا شوکه شدن و خوشحال

البته واقعا لیاقتشون خیلی بیشتر از اینا ها هست و نمیشه زحمتاشونو جبران کردقلب

این روزا هیچ وقت از یادم نمیره...قلب

موافقین ۰ مخالفین ۰
مهسا