۱۱ مطلب در تیر ۱۳۹۱ ثبت شده است

چراغ خاموش !

سلامی دوباره....فرشته

والا اولای تابستون تند تند پست میزاشتموقت تمام

ولی الان خوب دیگه اونقدری وقت ندارم متاسفانه...خنثی

و کلی اتفاقای جورواجور داره میفته کلا!نیشخند

چند روز پیش رفته بودم دکتر(خدا بد نده) دیدم دبیر تاریخمون نشسته من همینجوری داشتم نگاش میکردم کلا وا رفتم خیلی تعجب کردمتعجبتعجب

یه دفعه منو دید و کلی حال و احوالنگران

کلی هم آبروی کلاسمونو پیش مادر عزیز و بقیه مراجعه کننده ها بردنخنده

خلاصه من اصولا وقتی یه کاریو میخوام انجام بدم ترجیح میدم کسی نفهمه به عبارتی چراغ خاموش باشه این از اولیشنیشخند

دیروز هم رفتم واسه آزمایش هایی که دکتر داره بود یه دفعه باز دیدم یه خانومی داره میاد چقدر آشناست !تعجب

بله این دفعه دبیر دین و زندگی با دو تا پسر بامزه ی کوچولوش بود و اینقدرم آزمایشگاه شلوغ بود یه یک ساعتی داشتیم با هم حرف میزدیم.. تعجب

کلی با مامانم حرف زدن داشتن میگفتن خوش به حالت دو تا دختر داری من خیلی دختر دوس دارم مامانم هم با محبت تمام فرمودند:نه بابا الان دیگه فرقی نداره لبخند

میبینین چقدر این مادر به من لطف داره !خنثی

خیلی خوشحال شدم هم از دیدن دبیر تاریخ و هم دبیر دین و زندگی فقط دیگه جرات بیرون رفتن ندارم! نیشخند

جاتون خالی چهار بار ازم خون گرفتن کلا آب میخوردم از دستام آب میریخت بیرونقهقهه

و از ساعت 9 صبح تا 3 بعد از ظهر اونجا بودیمافسوس

 دیشب هم که رفتم پیش یکی از دبیرا واسه مشاوره ی دوبارهنیشخند

و یه برنامه ی اساسی واسه ماه رمضونم گزاشتن که تقریبا روزی 8ساعت درس خوندن و یه خورده فشرده هم هست از اونجا که سیستم خوابیم جغدیه قرار شد تا سحر هم درس بخونم....سوال

خلاصه اصلا تو مخیله ی من نبود که بخواد اینقدر تابستونمو با درسا بگزرونم افسوس

دیشبم بد نبود خوش گذشت(فکر کن میری واسه مشاوره خوش بگزرهنیشخندکلا معلمای جالبی داریم مانیشخند)

ولی امروز آخرین روز تفریحمه چون دیگه کلا تو ماه رمضون غیر از جمعه هیچ وقتی واسه هیچ کاری ندارم نیشخندحالا دس دستشویق (این عوارض فشار اومدن رو مغزه هاخنده)

اسم وبلاگمم مختصرش کردم اگه دقت کرده باشین چون زیادی طویل بودشیطان

تا جمعه ی هفته ی دیگه فعلانیشخند

راستی پیشاپیش روزه هاتونم قبولنیشخند

 

موافقین ۰ مخالفین ۰
مهسا

بی خیال !

والا خیلی درگیرم و سرم شلوغ شدهاوهآخ

هی میگفتم به خودم این امتحانای نهایی تموم بشه که بعد از این همه بی خوابی و حرص و جوش و اعصاب داغونی یک نفس راحت بکشم نگو از چاله که امتحانای نهایی باشه افتادم تو چاه(کنکور)خنثی

بر طبق برنامه ریزی تقریبا درس خوندم البته بعضی روزها واقعا نتونستم ولی فرداش جبران کردمنگران

خوب قرار بود روزی 5 ساعت درس بخونم که تو یه هفته مجموعا میشه 30 ساعت که من توی بعضی وقتا مثلا تو راه توی ماشین با فلش کارت مرور میکردم که شد 32.5 خوب میدونم واسه یه هفته خیلی کمه ولی همین که شروع کردم واسه خودش خیلیه !عینک

این هفته یک ساعت بیشتر میشه 6 ساعت ولی بدبختی عصر ها که هر روز از ساعت 3.5 تا حدودا 6 کلاس میرم روزهای فردم که صبح کلاس زیان یعنی رسما من ساعت 6 که میرسم خونه در واقع جنازه تشریف دارم و با هزارتا شگرد و بدبختی خودم رو سرحال میکنم و مجبورم به جای اینکه نصف صبح و نصف بعدازظهر بخونم همه رو یکجا باهم تا شب بخونمگریه

حتی گاهی تا ساعتای 3 هم شده که بیدار موندم !شیطان

زبان و اقتصاد و زبان فارسی رو تقریبا خوب پیش رفتم مخصوصا اقتصاد که تازه فهمیدم یکی از درسای مورد علاقم هست و به لطف دبیر عزیز پارسال کلا کتاب رو قورت داده بودم و الان زیاد مشکلی ندارم. ولی تاریخ دوم خیلی ناجوره من عاشق تاریخم ولی نه تاریخ دوم ! تاریخ سوم خیلی بهتره...لبخند

الانم که دارم مینویسم والا از کلاس زبان برگشتم که اتفاقا امتحان میان ترم هم داشتیم دلم نمیاد کلاس زبانم رو ول کنم ولی مجبورم تا چند هفته دیگه این ترم تموم میشه

الانم که یه 1 ساعت دیگه کلاس دیگه تشریف فرما میشمشیطان

خلاااااصه کلا اینقدر احسای بی وقت بودن و سرشلوغ بودن نکرده بودم از مدرسه ها واسم سخت تره چون حداقل موقع مدرسه ها یک معلم بود که اگه درس نخونی ازش خیلی چیزا بشنوینیشخند ولی اینجا بستگی به وجدان خودت داره و خودم باید خودمو بازخواست کنم و این خیلی سختهکلافه

 نگرام چون درسای دوم خیللللللی وقت میبرهخنثی

 حالمم خوب نیست زیاد این روزا باید برم دکترچشم

اصلا بیخیال درسنیشخنداعصاب نمونده والاااانیشخند

 

موافقین ۰ مخالفین ۰
مهسا

کنکووووور !!

هرکی که به آدم میرسه یه چیزی میگهافسوس

مثل یه کسی که از همه چی آگاهه رفتار میکنن و نظر میدن غافل از اینکه همین نظر ممکنه روح و روان طرف رو به هم بریزهقهر

والا یکی از آشناها بود در مورد این پرسید که چی میخوای بخونی منم گفتم فعلا روان شناسی مدنظرم هستاز خود راضی

شروع کرد به گفتن اینکه نرو که آینده ی کاری نداره اشتباه نکن الان همه چی بستگی به پول دارهخنثی

یه رشته ی پول ساز مثل حقوق و حسابداری یا مدیریت بازرگانی برو و به علاقت کار نداشته باش و ......خنثی

بعدم میگه اتفاقا چهرت جدیه به رشته ی حقوق بیشتر میخوریخنثی

اصلا کجای چهره ی من جدیه هاااااااااااااااااااااااانخنثی

وقتی خبر نداری من چقدر دل رحم و حساس تشریف دارم چرا میگی؟فقط کافیه یه صحنه یی ببینم مثلا یه گدا ببینم اینقدر میرم تو فکر و دلم میسوزه و داغون میشم..قهر

خلاصه کلا فکر و روانم رو ریخت به هم و کاملا دودل شدم و گفتم حتما باید پیش یک مشاور برم و اینطوری نمیشهشیطان

از آخر یکی از معلما که مشاورم هستن برام یه وقت گزاشتن و رفتم خونشون

خیلی خوب بود حداقل مسیرمو مشخص کردم و این تفکر های غلط ازم جدا شدفرشته

و تصمیم شد بر همون روانشناسی و ضریبای درسا هم که فهمیدم خیلی خوشحال شدم چون عربی ضریبش یک بود !!عینک

مهم تریناش ریاضی و روانشناسی و علوم اجتماعی بود.نیشخند

یه برنامه ریزی کلی و اینکه چجوری باید بخونم برام نوشتن و از این شنبه قرار شروع کنم

و به توصیشون احتمالا کلاس زبان بعد این ترم دیگه نمیرمناراحت

و قرار شد صبح ها فعلا دو ساعت و عصر ها هم دوساعت بخونم و از سال دوم هم شروع کنم

 و باید یکی از این آزمون های دو هفته ای یا سه هفته ای شرکت کنم که خوب خیلی ها گفتن سنجش ولی بدبختی نمیدونم از کجا باید ثبت نام کنم تو اینترنت هم چیزی در موردش نیستمتفکر

و اینکه چند تا درس مهم رو کلاس بردارممژه

و کتاب های جانبی هم واسه تستای کنکور بگیرم شیطان

و اگه خودم خواستم هر دوهفته یا هر زمانی برم پیششون

و کلا برنامه هایی که داشتم واسه این تابستون که کلاسای مختلف برم به هم ریخت ولی خوب یک سال باید تلاش کنم تا سال دیگه همین موقع راضی باشم !لبخند

راستش اونقدر انرژی ندارم که بگم الان منتظرم شنبه بیاد که من حسابی درس بخونم و یه کم میترسم ولی خوب تمام تلاشمو میکنم ناراحت

و کارم وقتی سخت تر میشه که فقط به فکر یه دانشگاه خیلی خوبم و اینکه حاضر نیستم رشته یی رو که دوس ندارم مثل خیلی ها ادامه بدم..

خیلی استرس دارم خدایا کمکناراحت

پی نوشت :راستی بعد این همه مدت تصمیم گرفتم نظرات این پست رو آزاد بزارم البته اونم نیازمند تایید من !لبخند

حالا ببینم این پست چطور پیش میره شاید از این به بعد همین کارو کردم شایدم نه مثل همیشه نظرات غیر فعال بود! چشمک

خلاصه اگه خواستید میتونید نظر بزارید

اینقدر ذهنم درگیر و داغون بود یادم رفت بگم:

عیدتون مبارک...هورا

۹ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
مهسا

ماشاالله به این چشم !

جدیدا چشمام خیلی شور شدهیول

والا هر چی که میگم یه اتفاقی می افتهنیشخند

مثلا یه بچه یی رو میبینم که داره راه میره میگم وای چه بچه ی بامزه یی یک دفعه اون بچه شترق میخوره زمیننیشخند

امروز داشتم وسایلمو مرتب میکردم یه تل داشتم تو دلم گفتم چقدر من این تلو دوست دارم خیلی خوشگله خیلی هم دووم آوردهاز خود راضی

یه دفعه در کمال ناباوری دیدم تل شکستتعجبتعجبتعجب

هیچی دیگه کلا گفتم که مواظب خودتون باشین ! نیشخندنیشخندنیشخند

موافقین ۰ مخالفین ۰
مهسا

خدا نکنه جو آدمو بگیره..

والا بعضی سایت ها و وبلاگ ها از جزایر سه گانه حرف میزنند و دفاع میکنند و بحث میکنند...

مثل قضیه خلیج فارس

کلا ما ایرانیا عادت به جوگیر بودن داریم

نه اینکه بگم نباید حرف بزنن ها

از این نظر میگم که شاید واقعا یه اطلاعات کوچیکی هم ازشون نداشته باشیم ولی ادعا میکنیم...

و همونا هستن که به جای اینکه به این مناطق برن و ایران رو بشناسن پولشون رو صرف رفتن به کشورهای عربی میکنند و الان بر علیه اونا حرف میزنند

خلاصه گفتم حداقل واسه  اندکی شناخت در مورد این جزایر مطلب بزارم

واسه ی خوندنش برید به ادامه ی مطلب هرچند میدونم خیلیا حوصله ی خوندنشو ندارن...

موافقین ۰ مخالفین ۰
مهسا

عکس !

کیا مثل من عاشق لواشکن ؟؟نیشخند

اینم عکس یه مدل آمریکایی لباس کودکان ! خدایا این چقدر ناز و ملوسه....

با اون ژستاش منو کشته !

 حیوونای دوست داشتنی

موافقین ۰ مخالفین ۰
مهسا

بی فرهنگی !!

والا کلا من موندم دیگه چی بگم !

دیشب ساعت دو شب تکلیفای کلاس زبانم تموم شد و رفتم که بخوابم

حالا شما تصور کنید از ساعتای یک و نیم دو تا چهار صبح مسئولین مثلا محترم یادشون افتاده زمین رو تجدید آسفالت کنن

خلاصه سر و صدا ، اون کارگر اینو بلند صدا میکنه اون ، اون یکی رو و صدای ماشین ها هم که دیگه بماند...

بوی قیر هم که دیگه هیچی...

من اینقدر عصبی شدم اصلا دیگه خواب به چشمم نیومد

ما نخوایم شما واسه ما کاری بکنید باید کیو ببینیم واقعا؟

والا ایران هم که مثل کشور های اروپایی نیست زنگ بزنی شکایت کنی اوناهم زود رسیدگی کنن

این یه نمونه از فرهنگ غنی ایرانخنثی

نمونه ی دیگش...خنثی

همسایه بالایی رفته مرغ و خروس و جوجه گرفته گذاشته تو تراسش !!!

احتمالا واسه افزایش قیمت مرغه دیگه بالاخراه آدم باید به فکر باشه

ولی بدبختی اینه ، خروس محترم نزاشته آدم خواب به چشمش بیادخنثی

خوب بابا جان حیوون خونگی خوبه من خودم دوس دارمخنثی

ولی دیگه مرغ و خروس آخه اینجا که مزرعه  و روستا نیست خنثی

ما هم عادت نداریم با صدای خروس از خواب پاشیمخنثی

یعنی اعصاب نمونده ها...

کاشکی مسئولین به جای اینکه فتوا بدن زدن کراوات ممنوعه(جناب رادان) یه کم فرهنگ رو آموزش میدادن که یه کم غنی بشه...لبخند

چی بگم من ؟لبخند

راستی واسه ی اینکه این پست تکمیل بشه...

اینم نمادی از کوروش کبیر در میدان مرکزی المپیای سیدنی استرالیا

هرچی توی ایران سعی دارن کلا نام و یاد کوروش کبیر از بین بره و به فکر حذف درس هخامنشیان از کتاب های درسین

بعد اونجا همچی چیزی رو میسازن

واقعا افسوس....

 

موافقین ۰ مخالفین ۰
مهسا

فندقک !

چند وقتی بود از فندق خانم حرفی نزده بودمنیشخند

الهی قوربونش برم !قلبنیشخند

ببینین چه با تعجب نگاه میکنهماچ

 

اینم هویجه دستشنیشخند

الللللللهی من فداش شمنیشخندکلا من عاشق حیوونام و معتقدم خیلی بیشتر از بعضی آدما میتونن آدم باشنچشمک

دوس دارم یه سگ کوچولو یا گربه داشته باشم ولی چه میشه کرد که مامان محترم همینم به زور راه دادن ولی حداقلش اینه خود مامانم الان قوربون صدقش میره اینقدر که بامزستفرشته

به امید روزی که یه عالمه حیوون داشته باشم اعم از جونده و خزنده و دردندهاز خود راضی

مخصوصا عاشق پنگوئن و کوالا هستمقلب

مردم امید و آرزو دارن ما هم داریم !خنده

والا... 

موافقین ۰ مخالفین ۰
مهسا

حواشی سفر جناب رئیس جمهور به برزیل !

والا تا ما میام هیچی نگیم وبلاگو سیاسی نکنیماوه

هی نمیشهخنثی

هی نمیشه !نیشخند

ایشاالله همه از سفر آقای رئیس جمهور به برزیل که شنیدید ؟تعجبنیشخند

یعنی خدا خیرش بده هر چند وقت یک بار یک سوژه خنده واسه ی ما پیدا میکنه بنده خدانیشخند

یعنی واقعا این آخرای کاری بدون حاشیه نمیتونی بمونی ؟ جلل خالق !تعجب

گفته شده که رئیس سازمان محیط زیست قبل از سفر رفته اونجا تا استقبال کنه ! هیپنوتیزم

یعنی تا این حد؟؟؟؟؟خیال باطل

من خودم هیچ وقت کاری رو نمیکنم که 1 درصد احتمال ضایع شدنم توش وجود داشته باشهخیال باطل

سایتای مختلف تیتر زده بودن که سفر احمدنژاد غرور ملی رو جریحه دار کرد !

نه فدات شم غرور ملی خیلی وقته که کارش از جریحه دار شدنم گذشته !!!چشمک

والا این عکس هم که فکر کنم وقتی خواستن برگردن گرفتن ! بالاخره باید یه عکسی میبود که بتونه بگه : من رفتم برزیییییل !! باز خدا خیر بده پلیس ها و مسئولای فرودگاه رو افتخار دادن عکس گرفتنزبان

خدایی تو این عکس مسئولای فرودگاه خوشتیب تر خوش لباس تر نیستن؟دیگه من هیچی نمیگم خودتون قضاوت کنین ! متفکر

 

 گویا رئیس جمهور برزیل که یک خانم هم هستن از ملاقات با ایشون امتناع کردن !

به افتخاااارشاز خود راضی

 والا یه مدتی تمام این وبلاگ سیاسی بود ولی بعد تبدیل شد به یه وبلاگ شخصی و اتفاقایی که برام میافته ! ولی وجدانا دیگه از خیر این نتونستم بگذرمزبان

خدایا توبهنیشخند

موافقین ۰ مخالفین ۰
مهسا

برنامه های تابستون !

این تابستون خیلی سردرگمم !آخ

هزارتا کار رو سرم ریخته و نمیونم از کجا باید شروع کنم !کلافه

کتابایی که خیلی وقت پیش خریده بودم هنوز نخونده موندن و دوس دارم تمومشون کنممژه

کلاس زبانم یه کم سنگین تر شده چون ترم بعد کتاباش خیلی سخت میشهناراحت

اگه بخوام به خواسته هام برسم باید از الان شروع به درس خوندن کنم و کتابای امسال و پارسال و مرور کنم که واقعا امیدوارم عملی شهچشم

پارسال هرکار کردم نشد ولی امسال واقعا امیدوارم بتونم یکی از سازهای سنتی رو یاد بگیرممتفکر

شمع سازی رو که اینقدر دوس دارم باید دنبالش باشم چون عاشق ابتکار و نوآوری ام و واقعا به همچی کاری نیاز دارمخمیازه

خلاصه نمیدونم باید از کجا شروع کنم مخصوصا اینکه هنوز جوش نمره های امسالمم میزنمدل شکسته

ولی خوب واسم مهم ترینش مرور درساست چون اگه این تابستون رو از دست بدم دیگه هیچی....خنثی

باید بتونم برنامه ریزی کنم و از کسی مشاوره بگیرم که چه درسایی رو بیشتر بخونم !شیطان

یعنی میشه آخر شهریور از تابستونم واقعا راضی باشم و پشیمون نباشم؟یول

چرا که نشه خیلیم میشهنیشخند

الان از این امیدهای واهی دارم به خودم میدمانیشخند

خدایااااااااااااااااا کمکنیشخندخنثینیشخند

اینم یه عکس تابستونی باحالنیشخند 

 

موافقین ۰ مخالفین ۰
مهسا