۹ مطلب در مهر ۱۳۹۱ ثبت شده است

شرح حال + یه عالمه عکس !

اگه تصور کردین این غیبت های نسبتا طولانی ای که دارم برای درس خوندن هست باید بگم زهی خیال باطل !

خودمو زدم به اون در(میدونین که کدوم در؟)اصلا هم به روی مبارک نمیارم و فقط و فقط برای تنبلی زیاد هست که حتی حوصله نمیکنم بیام اینجا بنویسم!

وبلاگ هاتونو واقعا میخونم و دنبال میکنم و میدونین که قبلا مرتب از نظراتم بهره مند میشدین ولی نظر نزاشتنم رو به حساب همون تنبلی خیلی زیاد و کمبود وقت بزارید.

فعلا دارم تصمیم هایی میگیرم برای شروعی دوباره تا موقع گرفتن نتیجه ی کنکور دودستی نزنم تو سرم،هرچند یک ماه گذشت ولی هنوز وقت دارم.

خوب هنوز نتونستم تمرکزی که میخوام رو به دست بیارم و ذهنمو فقط مشغول درس کنم و صد تا موضوع دیگه هم هست که داره تو ذهنم وول میخوره !

یه برنامه ی حسابی و یک انگیزه قوی و یک اجبار بالای سرم میخوام تا دوباره بیوفتم رو غلطک!

اگه هم نشد که رفتم چند کیلو خاک گرفتم که به موقعش هر چند ساعت بریزم روی سرم !

اوضاع تقریبا خوب و آرومه ! به دلیل مسائل امنیتی خیلی نمیتونم از مدرسه ها و بچه ها تعریف کنمخنده

میرم مدرسه، میام از مدرسه جای شما خالی با چه چیزایی که مواجه نمیشم

گاهی اتوبوس ایستگاه های بعدی که نگه میداره کلی بچه مدرسه ای اونجاین که میخوان سوار اتوبوس شن وای به حال روزی که یه توده ی بزرگی از پسرای راهنمایی و دبیرستان به زور میان سوار اتوبوس میشن !

یعنی واقعا پسرها تو این سن غیر قابل تحملن داد میزنن بلند بلند میخندن حرفای ناجور میزنن به هم فحش میدن و فکر میکنن دیگه خیلی باحالن اینا همه به کنار ای پدر مادر های محترم ! خوب این رو به پسرهای دلبندتون یاد بدین که نظافتشونو رعایت کنن!

اینقدر بوی عرق و ... اینا میاد که یه بار فقط اگه یه دقیقه دیرتر پیاده میشدم حالم به هم خورده بود!

گاهی هم مثلا بعضی دخترارو میبینم که بهشون میخوره دانشجو باشن بعد یک جوری به همه نگاه میکنن و پلک میزنن که میخوان بگن من خیلی خوشگلم !

خوب عزیز من دو متر بالاتر و پایین تر از لبت رژ کشیدی مژه مصنوعی گزاشتی مثل بادبزن باز همونم ریمل زدی خط زیر چشمات با تخفیف میشه دو متر لپاتم اونقدر قرمز شده که آدم فکر میکنه کتک خوردی بعد اینجوریم احساس میکنی ! چی بگم والا !

این پست باز میخوام براتون کلی عکس بزارم،میدونم ممکنه خیلی هاشونو دیده باشین و قدیمی باشن ولی یه مجموعه عکسایی که دوست دارم رو نگه میدارم حالا چه قدیمی چه جدید!

اولیش رو میزارم اینجا چون خیلی وقته قصد داشتم بزارم توی وبلاگ! اینجا هیچ کشور خارجی ای نیست ! بندر انزلی خودمونه...

انزلی چی ها یعنی عاشقتونم !!

بقیه عکس رو میارم توی ادامه ی مطلب...

۱۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
مهسا

روز جهانی حیوانات مبارک !

با به روز تاخیر روز جهانی حیوانات(World Animal Day)رو به همه ی حیوونایی که خیلی از جاها معرفت و فداکاریشون بیشتر از انسان هاست تبریک میگم ! از جمله به فندق خانم خودم !

خیلی بی تعارف میگم ! دستش بشکنه و جونش در بیاد کسی که بخواد به حیوانات صدمه بزنه !

جا داره خاطره تلخی رو بادآوری کنم که چند وقت پیش  چند نفر با چند تا خرس چیکار کردن و سرشون رو بریدن و فیلمم گرفتن !

به امید رفتاری بهتر با این موجودات دوست داشتنی که اگه باهاشون خوب رفتار کنی هیچ صدمه ای به کسی نمیزنن(بر خلاف انسان ها)

و به امید اینکه وضع باغ وحش ها توی ایران بهتر بشه و از این حالت در بیاد که وقتی وارد میشی یه بوی وحشتناک همه جارو گرفته و حیوونای به اون بزرگی رو تو یه وجب جا نگه داشتن و اصلا بهشون رسیدگی نمیشه(حداقل من توی باغ وحش های مشهد همچی وضعی رو دیدم بقیه جاها رو مطلع نیستم)

پی نوشت1 :عکس های بامزه از حیوونا فراوون دارم ولی چه کنم که مجبورم برم جغرافی بخونم ! دبیرها که ملاحظه نمیکنند ! ایشاا.. در فرصت های بعد !

پی نوشت2 :گاهی به سرم میزنه و میام اینجا یه چیزایی مینویسم!شما جدی نگیرید !

۱۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
مهسا

سرزمین پارس !

گوته استاد ادبیات:روزی دلیری از سرزمین پارس به تصرف جهان خواهد پرداخت و کسی نمیتواند جلویش قد علم کند...

ناپلئون بناپارت:اگر نیمی از لشکریانم ایرانی بودند تمام دنیا را فتح میکردم !

آدولف هیتلر:اگر مهندسان اسلحه ساز من ایرانی بودند صد سال قبل از تولدم نازی دارای بمب اتمی میشد...

بن لادن:اگر دنبال مردانی هستی که تا پای خونشان از عهدشان وفا کتتد در سرزمین پارس به کاوش بپرداز !

اسکندر مقدونی:اگر روزی دیدی فردی به خاطر کشورش حاضر شده تمام فرزندانش را قربانی کند بدان که آن مرد اهل امپراطوری پارس است(فرزند در یونان مهم ترین شخص اجتماع محسوب میشود)

تلوزیون دولتی ایران:زبان رسمی بهشت زبان عربی و زبان رسمی جهنم عجم است.

۹ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
مهسا

دیوانه !

دوباره عجیب و غریب شدم !

خودمم نمیدونم چرا و به چه دلیل !

احساسای بدی میاد سراغم..

پریشونم

کلافه شدم !

به شدت احساس تنهایی میکنم....

اصلا احساس میکنم یک چیزی توی دلم سنگینی میکنه

احساس میکنم به حرف زدن نیاز دارم..

خیلی از ته دل نمیخندم ! از اون خنده هایی که از شدتش اشک از چشمای آدم جاری میشه رو میگم !

بد اخلاق شدم !

زود عصبی میشم...

یکی از بچه ها میگفت ! ناراحتی؟ چرا اینقدر اخم کردی...

خودمم دیگه نمیتونم تشخیص بدم کی ناراحتم و کی خوشحال

میخندم ولی بعد از خندیدن چند ثانیه میرم تو فکر و هیچی از اطرافم نمیفهمم...

دیگه اومدن توی اینترنتم منو سرگرم نمیکنه !

حتی درس خوندنم مثل قبل برام لذت بخش نیست...

درس میخونم تا حدودی! ولی نه طوری که باید یه کنکوری بخونه و میدونم دارم فرصت ها و لحظه ها رو همینطور از دست میدم...

حتی از بیکار بودنمم لذت نمیبرم و میرم تو فکر و در نهایت سردرد میشم..

سعی میکنم بخوابم تا از خودم فرار کنم ولی اون هم نمیتونم...

بی اراده و نا امید

خسته

ناراحت،حالا نمیدونم از گذشته،آینده یا حال...

شایدم دیوانه !

پی نوشت : این پست صرفا یه درد و دل توی وبلاگم بود،نیازی به ترحم ندارم.

۷ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
مهسا

یادت باشه !

یادت باشه تو زندگیت هر کی بهت سنگ پرت کرد تو بهش گل پرت کن !

 

 

 

 

البته با گلدونش !!

۸ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
مهسا

عجب !

ترجیح میدم چیزی نگم و عصبانیت و ناراحتیم رو در مورد خبرهای اخیر بروز ندم .

همینقدر بگم آدمارو با مجبور کردن به یه کاری که مورد رضایتشون نیست نمیتونه کسی عوض کنه و این کاریکاتور رو میزارم و قضاوت رو به خودتون میسپرم !

۶ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
مهسا

ساده که نیست !

 ساده که نیست !

زندگی جاده ای است پر ز نشیب و ز فراز ،

طی ِ این راه فقط

مرد ِ سفر می خواهد ،

سختی اش ، روح تو را می کاود !

هر چه پیوسته و آرام قدم برداری

خستگی ، دیرتَرت  ز پای در می آرد !

 ساده که نیست !

زندگی ، زندگی است

سفری سخت و

پر از تلخی حسرت هایی ،که به دل می مانند !

انتهای این راه

باغی اما پیداست

سبز و شاداب و بَرین ،

اوج ِ پروانگیت را

تو در این باغ ببین ...!

۴ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
مهسا

سخنانی با مخاطبان تقریبا خاص !

راستش از همون اولین سالی که من وارد دنیای شیرین مدرسه شدم تا همین الان که آخرین سال دوره ی تحصیلیم رو سپری میکنم هزار و یک قانون بیخود نوشته شد که هی هم رو به افزایش هست !

شونصد بار گفتن کنکور برداشته شد ! که یه دفعه مردم ترسیدن و باز گفتن نه حالا حالاها ادامه داره و چیزی به نام برداشتن کنکور وجود نداره !

شونصد بار تصمیم گرفتن که نمیدونم ابتدایی و راهنمایی یکی بشه یا راهنمایی دییرستان یا دبستان و دبیرستان(!)که هنوز هم انگار بلا تکلیفه !

جالبه یکی از دبیران داشت میگفت فکر میکنم 3-3-6 هست شایدم6-3-3باز یکی دیگه از دوستان میگفت نه8-4 منم گفتم مگه فوتباله آخه !

مورد دیگه اینکه هنوز ما نمیدونیم سال چهارم هستیم یا پیش دانشگاهی !

بعد آدم تو ذهنش میاد خوب حالا بر فرض تصمیم گرفتن که بگن پیش دانشگاهی!بر فرض گفتن سیستم 3-3-6 و هزاران بر فرض دیگه،واقعا فایده ی اینا چی میتونه باشه؟چه نفعی واسه ی دانش آموزا و معلم ها داره؟ چه تغییری رو ایجاد میکنه؟

که یکی از دبیرا بهم گفت بالاخره باید هر نفر یه یادگاری توی سیستم آموزشی بزاره!

پارسال اومدن گفتن پنج شنبه ها تعطیل ! یعنی رسما ما شدیم موش آزمایشگاهی ! اینقدر از مدرسه در طول هفته خسته میشدیم که پنج شنبه و جمعه بیشتر به استراحت سپری میشد! اگه در نظر میگرفتن که بچه ها اگه سه تا درس رو توی یک روز مدرسه عمیق بخونن بهتر از اینه که چهارتا درس رو به زور توی مغزشون فرو کنن و هیچی هم نفهمن !

بعدا واسه ی دفاع از طرحشون گفتن با تعطیلی پنج شنبه ها آمار خلاف و دزدی و ... کم تر شده!بعنی دانش آموزا همون خلافکارا بودن؟؟!!

ما هر سال میبینیم کتابا از این رو به اون رو شده،حجم یکی زیاد شده حجم اون یکی کم!خوب طبیعیه مخصوصا توی رشته ی انسانی کتاب ها نیاز دارن که جدید بشن ولی به چه قیمتی؟

کتاب جامعه شناسی پارسال رو اینقدر هول هولکی نوشتن که توش کلی اشکال نگارشی پیدا میشد، معنی جمله ها مبهم بود جایی که ویرگول میخواست نقطه بود جایی که نقطه ویرگول !

کتاب جغرافی رو بهش یه فصل برای خلیج فارس اضافه کردن که نشون میده ایرانیا تا چیزی در معرض خطر باشه قدرش رو نمیدونن،اون فصل رو من خودم به شخصه به زور میخوندم،اینقدر مطلباش زیاد و فشرده و چیزایی بیخودی نوشته شده بود،حداقل یه کم جذاب تر نمیتونستن بنویسن؟

بعد اون وقت پارسال دبیر زبان به ما میگفت من دقیقا با همین کتاب زبان دیپلمم رو گرفتم !

توی کتاب تاریخ آخر یه درسی نوشته بود قرارداد های سالت و استارت تا هم اکنون در زمان ریاست جمهوری جرج بوش ادامه دارد... همینقدر همت این رو نداشتن اون جرج بوش رو ویرایش کنن!

افراط و تفریط...

و سر خیلی از کتابای دیگه هم از این بلاها اومد.

واسه ی انتقامات نهایی دل خیلی پری دارم که اگه بخوام سفره ی دلمو پهن کنم جمع نمیشه دیگه فقط همینقدر بگم پارسال بعد امتحان جغرافی بچه های انسانی توی حوزه ی امتحانی همه عصبانی و اعصابا داغون و یه شماره از اونجا گرفتیم زنگ بزنیم که آقا این چه وضعشه !حالا بعد از کلی تلاش که زنگ زدم با طرف بحث میکنم که این چه وضع امتحاناته؟ما دیگه انگیزه یی برامون نمونده! جناب محترم پشت خط گفتن خانوم سوالا چند بار بررسی میشه و بهترین سوالا انتخاب مشه،منم گفتم با همون بررسی زیاده که توی امتحان فیزیک ریاضیا یه سوال اشتباه طرح شده بود؟

فکر میکنید چی شنیدم؟ بوووووووووووووووووووق ! قطع کرده بود !

یا مثلا کتاب های پیش دانشگاهی رو از لوازم تحریریا نمیشه گرفت باید رفت از مدرسه تهیه کرد مثل همون اول دبستان،خوب که چی؟الان فایدش چیه ؟ هدفتون چیه؟غیر از اینکه یه کم کارای ما عقب افتاد قصدتون چی بوده؟

خوب مسئولین محترم! کسایی که دارین به اصطلاح به جامعه و دانش آموزا خدمت میکنین(کسیم که اصلا شک نداره که دارین زیادی تلاش میکنین و شب میخوابین و روز یه قانون جدید به فکرتون میرسه و میگید چطوره اینم امتحان کنیم ببینیم چی میشه !)اینا یعنی چی؟ ما که دیگه داره تموم میشه میره ولی اون شکوفه های مثلا بهاری(!)چه کار میکنن ؟تازه این از زبون من دانش آموز بود و فکر میکنم دبیرا دل های پرتری دارن ! من با این سنم اینارو متوجه میشم شماها با اون سناتون واقعا متوجه نمیشید؟

اینم سخنی با مخاطب های تقریبا خاص !!!!

۶ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
مهسا

خودشیرینی تا به کجا !

بالاخره اول مهر هم رسید و ما هم رفتیم مدرسه !شیطان

شبش ساعتای دو و نیم خوابم برد که خوب بازم جای شکرش باقیه که خوابم برده بود و شیش و نیم هم که پاشدم راهی مدرسه بشم.

همون حسایی که گفته بودم اول صبحی آدم یخ میزنه و خوابش میاد اینا؟همونا سراغم اومد و به هر زحمتی بود حاضر شدم،حالا من حاضر مادر گرامی هم حاضر بابام هی طولش میداد !

اینقدر اعصابم به هم ریخته بود کارد میزدی خونم در نمیومد هی جوش میزدم که دیر شد!عصبانی

به هر بدبختی بود رسیدم مدرسه و دوستام رو دیدم،دقیقا همون آدمای قبلی بودن و این سه ماه هیچ تغییری نکرده بودن و همون طور سرخوش...قهقهه با همه ی اینا دوسشون دارمقلب

که خوب فعلا سه نفر هم به کلاس اضافه شد که در مورد دوتاشون که هیچ نظری ندارم ولی مورد سومی ! از همین روز اول نزدیک بود بحث بشه !خنثی

اصلا دوست ندارم غیبت کنم و کلا از اینکه پشت سر کسی بد بگم بیزارم ولی این رو جلوی خودش هم باشه میگم، ولی در همین حد بگم خود شــــــــــــیرین !متفکر

فکر کنید روز اول دبیر فلسفه  اومده بود وقتی صحبتاشون تموم شد گفتن خوب حالا یه کم درسم بدم ما هم هی گفتیم نه حالا روز اوله بزارین جلسه ی بعد اصلا ما امروز تعطیلیمون بوده و ....بازنده

بعد دختره  برداشته میگه خوب پس اومدیم چی کار کنیم؟بزارین درس بدن از همون اول اینجوری نکنین ! واسه ی ما زحمت کشیدن و اومدن سر کلاس !

قیافه ی ماها :تعجبتعجبعصبانیتعجبتعجب

خوب منم واسم احترام گزاشتن خیلی خیلی مهمه ولی احترامی که خالص باشه ! از رو ریا نباشه ! نه اینکه تابلو باشه که الکیه...اگه معلم هام رو دوست دارم یا واسشون احترام قائلم از ته قلبمه ! آخ

حرص بچه ها در اومده بود هی یک بار گفت دو بار گفت ما هی گفتیم بشین سر جات !عصبانی

از آخر هم پاشده رفته دفتر یه کتاب فلسفه به سختی گیر آورده،اینقدر من اعصابم به هم ریخت خوب عزیز من خواهی نشوی رسوا هم رنگ جماعت شو !اونم روز اول مهر که هنوز نه با بچه ها آشنایی نه معلما  !! روز اول مهر درس نخونی چیزی نمیشه جدی بگیر ولی از جلسه های بعد من خودمم امسال به بچه ها گفتم با کسی شوخی ندارم !

خلاصه هی این چهارتا حرف میزد و خودشو شیرین میکرد  ! !چشمزباناز همین الان خودتو از چشم ننداز !زبان

هی اون جواب میداد...

که از آخر فهمیدم با دوتا از دوستان قبلا هم کلاس بوده و کلا مدلش اینجوری بوده که هی سر کلاس خودشیرین بازی در بیاره و بعدش پشت سر حرف بزنهخنثی

بعد از تموم شدن کلاس ما گفتیم بریم بگیم ما زودتر تعطیل بشیم با هی میگفت نه ! برای چی بریم خونه! منم گفتم خیلی دوست داری برو با پیش تجربیا اونا کلاس دارن !عصبانی

که خانوم درس دوست راهشو کشید رفت خونه !زبان

در کل روز خوبی بود مخصوصا این که یکی از دوستا هم که امسال با ما نیست رو دیدم و کلی حرف زدیم و با معلم ها تجدید دیدار شد،تولد یکی از معلم ها هم بود و تنها نکته ی منفیش همین چیزی بود که گفتم...چشم

با این که من اصولا سازگاریم خوبه و خیلی بد قلق نیستم ولی بحث های زیادی رو امسال پیش بینی میکنمخندهفقط شانس بیاریم قتل و کشتار راه نیفتهنیشخند

اینم از روز اول مدرسه سال چهارم یا پیش دانشگاهی !که معلوم نیست کدومشه هنوز خودشون با خودشون درگیرن !

این ترولم با حال و هوای امروز همخونی داره!

۹ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
مهسا