اینکه یه مدتی پست نمیزارم کاملا طبیعیه قبلا هم پیش اومده و بعد از یه مدت دوباره به روال قبلی برگشتم و فکر میکنم خیلی از وبلاگ نویسا همینور هستن....
اول از همه باید تشکر کنم از دوستانی که برای نوشتنم اصرار داشتن و خونشون تو شیشه شده بود علی الخصوص بعضیا
اینقدر این مدت طولانی شده که نمیدونم از کجا و از چی بنویسم...
ترم یک که هرجوری بود گذشت،درسای رو هم انباشته شده و امتحانای پشت سر هم و شانسم سرماخوردگی شدیدی که توی این ایام دچارش شدم.
و بعد از اون ترس از افتادن دو سه تا درس و در نهایت ترس از مشروط شدن اونم توی ترم اول !!
ولی خدا رو شکر نه درسی رو افتادم و نه مشروط شدم و تا جایی که یادمه معدلم شد نزدیکای 16 که برای کسی که فکر میکرد مشروط میشه در حد بیست که هیچ بیستو دو هست !
و از اونجایی که همه ی کارام برعکس هست درسای 3 واحدی و سخت مثل فلسفه و زبان و.. 19.5 و 18 شدم ولی درسای دو واحدی و آسون تر مثلا اندیشه13(!)
یکی از عجایب فردوسی انتخاب واحد قبل از امتحانا بود که 20 واحد رو برداشته بودم و آغاز ترم دو با تخصصی شدن درس ها...
اوایل ترم دو یه مسافرت یه هفته ای به شمال واسه عروسی آخرین دایی(خداروشکر)داشتیم .
مسافرت باعث شد شارژ بشم و ترم دو رو شروع کنم،درسای این ترم تخصصی تر و سخت تر از ترمای پیش هست،فیزیولوژی،کامپیوتر،روانشناسی رشد،آمار استنباطی و ....
هرجور بود تا الان گذشت ولی من همچنان آدم نشدم و روند ترم قبل رو دارم ادامه بدم مگه اینکه تو تعطیلی های عید مغزم اشکال پیدا کنه و سعی کنم یه کم درس بخونم.
از جمله اتفاقای این مدت ف ی ل ت ر شدن یکی از وبلاگای خوب دختر مشرقی عزیزم بود و بعدی هم اینکه بعضیا:| وبلاگ "وبلاگنویس" رو بنا به دلایلی پاک کردن که حال ما هم حسابی گرفته شد...
این پست رو واسه ی حانیه ی عزیزم(قابل توجه غلط گیران که با همین ح هست) نوشتم اول اینکه چون اصرار داشت من بنویسم و دلیل مهم تر اینکه فردا تولدشه،حانیه جووووووووووووووووووووووووووووونم تولدت مباااااااااااااااااااااااااارکککک...
همیشه به قداست چشم های تو ایمان دارم،چه کسی چشم های تو را رنگ کرده است؟ چه وقت دیگر گیتی تواند چون تویی خلق کند؟فرشته ای فقط در قالب یک انسان! فقط ساده میتوانم بگویم، تولدت مبارک...