۴ مطلب در مهر ۱۳۹۲ ثبت شده است

بارون...

امروز از صبح توی مشهد داره بارون میاد...

یه بارون شدید !

صبح دانشگاه داشتم و برخلاف قبلا اصلا دوست نداشتم زیر بارون برم و ازش فرار میکردم ولی خب نهایتا سر کلاس با لباسای خیس رسیدم...

موقع برگشت اینطور نبودم،حتی سوار اتوبوس هم نشدم و یه مسیر طولانی رو زیر بارون قدم زدم،شعرها و متن های مختلفی توی اون محیط به ذهنم میومد...

اون موقع هیچی برام مهم بود که میخوام خیس بشم،سرما بخورم یا بقیه چه فکری دربارم میکنن چون تنها کسایی که زیر بارون آروم توی دانشگاه قدم میزدن دونفره بودن...

گریه کردن زیر بارون رو زیاد شنیدم ولی امروز برای اولین بار زیر باران گریستن رو تجربه کردم...

ما گشته ایم نیست تو هم جستجو مکن
آن روزها گذشت ، دگر آرزو مکن...

و فهمیدم وقتی به مرحله ی بی خیالی می رسی به نظر در نهایت آرامشی یعنی نه غر میزنی و نه گلایه میکنی،نه از خودت همش سوال میکنی که چرا،نه همش استرس داری ولی کنارش توی دلت پر از غم هست...

مدت ها بود نیامده بودی , از آخرین دیدار تا به حال بیهوده خفته بودم , دوان دوان بیا و در آغوشم آرام بگیر که بی تو بیهوده ترین چترم ...
آخرین باران مهر آلود , دوستت دارم


۶ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
مهسا

ساکت میشوند...

آدم ها فراموش نمی کنند ... فقط دیگر ساکت می شوند ! 

دخترکی بدون سایه/ژوان هریس

۳ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
مهسا

اندر احوالات این روزها !

روزام تقریبا نظم گرفته و به دانشگاه رفتن و درس خوندن(جون عممنیشخند)میگذره.

اگه بخوام بگم با شوق و ذوقی که معمولا ترم اولی ها میرن دانشگاه منم میرم دروغ گفتم و یکی از چندتا علتش اینه که 4 روزی که کلاس دارم کلاس دارم 3تاش 8 صبح شروع میشه و یکیش هم ده صبح و طبق معمولی که توی مدرسه ها بود و البته خیلی بدتر از اون به زور از خواب پا میشم و سرکلاسا خیلی گیجم !خمیازه

تو مدرسه ها راهی نبود تا برسم ولی اینجا وقتی واسه ی کلاس ساعت 10 صبح یه ربع به نه از خونه میام بیرون و سوار مترو میشم تقریبا 9:35 دقیقه رسیدم ورودی شمالی دانشگاه و 10:5 دقیقه هم سر کلاس ! یعنی کلا از کلاس و دانشگاه بزرگ و اتوبوس و کلا زندگی سیر میشم !کلافه

برگشت که بدتر از اون اتوبوسا خیلی دیرتر میان و آخرین کلاسم که 2:30 هست من نزدیکای 4 میرسم.فرشته

یه تغییر دیگه اینه که از کلاسای فوق العاده کم جمعیت مدرسه اومدم تو یه کلاسی که تقریبا 45تا دانشجو داره و توی این 45 تا 4 تا هم پسر که متاسفانه دوتاشون فکر میکنن گوله ی نمکن و جلوی 40تا دختر اینقدر جسور هستن که مخصوصا توی بحثای علوم اجتماعی از دحترا بد بگن !نیشخندنیشخندنیشخند

استادا که خب تقریبا غیر از یه مورد بقیشون عالین فعلا این ترم درس زبان و روانشناسی عمومی و آمار رو دوست دارم. فلسفه که غیر قابل تحمله سرکلاسش دیوونه میشم !کلافه

در کل اینم یه تجربه ی جدید هست که باید بگذره کاریشم نمیشه کرد ! قسمت خوبش اتاق رایانست که من الان از اونجا دارم براتون پست میزارم و بعدشم میرم خونه.عینک

الانم از ته قلبم برای تمام کسایی که کنکور دارن مخصوصا اونایی که سال دومشون هست آرزو میکنم که پر از انرژی باشن و هرچی که دوست دارن قبول بشن چون سال اول هم خیلی سخته چه برسه به سال دوم.نگران

خلاصه دوستون دارم هوارتا دوستای مجازی و غیرمجازی عزیزقلب

پی نوشت:لپای این نی نی رو باید گاز گرفت قوربونش برم !

پی نوشت2:داشتم به وبلاگ دختر مشرقی سر میزدم که این رو دیدم ! کجایی چی شده ! یه خبری بهم بده !

پی نوشت3:نظرتون در مورد عوض کردن اسم وبلاگ چیه؟یه جورایی دلم نمیاد سوکسی خانم عوض بشه ولی یه جورایی هم حس میکنم باید عوض بشه ! اگه نظرتون مثبته چه اسمی ؟

۹ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
مهسا

اردوی دانشجوهای جدیدالورود !

از اونجایی که شنیده بودم کلاسا از اول مهر شروع میشه و منم برنامه کلاسیم رو گرفته بودم خودم رو آماده کردم برای رفتن به اولین کلاس ساعت 8 صبح ولی خیلی اتفاقی شب قبلش توی اینترنت دیدم که اول مهر همایش دانشجوهای جدیدالورورد دانشکده های ادبیات و علوم انسانی ،الهیات ، علوم ریاضی ، علوم تربیتی و روانشناسی  از ساعت6:45 تا 3 ظهر هست ولی تقریبا تا نزدیکای 4 طول کشید !

خلاصه فردا ساعتای 7 بود که به سالن 22 بهمن دانشگاه رسیدم و اول کارت دانشجوییمونو نگاه میکردن و بعد بهمون برنامه هایی که قرار بود اون روز اجرا بشه رو تو یه برگه به همراه یه ژتون ناهار و یه ژتون دریافت هدیه دادن.وقتی وارد سالن شدیم بعد از خوشامدگویی و این حرفا چند دقیقه ای رئیس دانشگاه فردوسی دکتر عاشوری صحبت کرد و بعد هم چندتا از مسئولین دانشگاه که خیلی طول نکشید و رفتیم بیرون.

دکتر عاشوری:

از اونجایی که این پست عکسای زیادی داره شوتتون میکنم ادامه ی مطلب !

۵ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
مهسا