فراز و نشیب !

یکنواختی کسل کننده ای در سرنوشت انسان است. سرنوشت ما طبق قوانین کهن و غیر قابل تغییر، طبق ضرباهنگی منظم و دیرین به پیش می رود.

رویاها هرگز به حقیقت نمی پیوندد و به محض این که آن ها را بربادرفته می بینیم، یکباره متوجه می شویم که شادی های بزرگ تر زندگانی مان، دور از واقعیت بوده است.

به محض این که رویاهای مان را بربادرفته می بینیم، به خاطر مدت زیادی که در ما ولوله برپا می کردند، از دلتنگی کلافه می شویم. تقدیر ما در فراز و نشیب تاکید و دلتنگی جریان دارد.

فضیلت های ناچیز/ ناتالیا گینزبورگ

 پی نوشت:بعضی از دوستای بلاگفایی که اعتراض میکنن واسه ی سر نزدن و نظر نگذاشتن باید بهتون بگم من توی نمایش کدامنیتی بلاگفا خیلی مشکل پیدا میکنم و اون کد برای من نمایش داده نمیشه و علتش همین هست ! 

۶ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
مهسا

قضاوت !

چیزی که از برنامه ی دیشب ماه عسل فهمیدم این بود که هیچ چیز نشد نداره،کسی که مشکل حنجره و صدا داشت و همه توی مدرسه ها مسخرش میکردند و هنوز هم از اون خاطرات به تلخی یاد میکرد الان شده یه دوبلور موفق !

دوبلور شخصیت های کارتونی که من عاشقشون بودم مثل سالی توی کارخونه ی هیولاها،شرک... و کسی که کنجکاو بودم چهرش رو ببینم.

واقتی داستان زندگیش رو تعریف کرد واقعا باورم نمیشد،خیلی تحت تاثیر قرار گرفتم...

حداقل میتونم با خودم بگم مهسا این کسی بود که تمام دکترها ناامیدش کرده بودن و هیچ راه درمانی نداشت،مشکلی که داشت خیلی کم توی جامعه وجود داره ولی تونست باهاش مقابله کنه!

درسته خیلی ناراضی بود و غصه میخورد و گله و شکایت میکرد ولی موفق شد!

وقتی راه درمان مصری رو شنید تلاششو کرد،یک ماه واسه ی اون درمان سکوت مطلق کرد...

و یه چیز دیگه که باید همه ی مردم ازش آگاهی پیدا کنن اینه که مهمونایی که توی برنامه آوردن چه عمار و خواهرش که مشکل پوستی پیدا کردن و مردم ازشون فرار میکردن چه اون خانومی که جراحی زیبایی کرده بود چه اون سه تا خواهر نابینایی که قالیبافی میکردن و چه کسی که مشکل حنجره داشت همشون یه گلایه ی مشترک داشتن !

قضاوت !

از اینکه توی اجنماع راحت نیستن و مسخره میشن،از اینکه ناآگاهانه درموردشون قضاوت میکنن،از اینکه به دید انسان های غیر عادی بهشون نگاه میکنند...

مشکلی که خیلی ها ممکنه دچارش باشن و از حضور توی اجتماع هراس داشته باشن...

حداقل سعی کنیم نوع دیدمون رو عوض کنیم...

به کج راه رفتن کسی نخند...

شاید اگر تو هم کفش هایش را بپوشی کج راه بروی !

مبادا او که دارای اشتیاق و نیرویی فراوان است ، به کم شوق طعنه زند که : “چرا تو تا این حد خمود و دیررسی؟! ” . زیرا ، ای سوته دل ! فرد صالح هرگز از عریان و لخت نمی پرسد ” لباست کو؟! ” و از بی پناه سوال نمی کند ” خانه ات کجاست ؟! 


۶ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
مهسا

به تعداد انگشت های دست...

ماجرای عزیز و نگار رو توی ماه عسل دیدین؟

واقعا برای من عجیب بود...

مردی که واسه ی اینکه دختری رو که میخواسته بهش نمیدن چهل سال میره و توی غار زندگی میکنه...

من که ناخوداگاه با مردای امروزی مقایسش کردم !البته پس نمیشه همیشه با قطعیت گفت الان که دیگه وجود نداره ! شاید توی دنیا به تعداد انگشتای دست از این موردا هنوز باشه !

درضمن،برد تیم والیبال ایران رو بازم تبریک میگم.امیدوارم بازی بعدی هم مردم خوشحال بشن،عاشقشونمقلب

عاشق بازی بهنام تشکر و هومن برق نورد هم هستم نیشخندپیشنهادم اینه سریال دودکش رو اصلا از دست ندین.

هیچ مسیر موفقیتی تا انتها به شکل رویای شما نیست،
و هیچ عشقی برای همیشه مثل رویاهای شما نخواهد ماند!
چرا که هیچگاه در رویاپردازی ها موانع دیده نمیشود.
بدونِ بدبینی،
همواره آمادگی رویارویی با موقعیت های جدید را داشته باشید تا غافلگیر نشوید و همواره موفق بمانید.

۴ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
مهسا

روزای من !

با وجود اینکه کنکور رو دادم و فکر میکردم بعد از کنکور حداقل واسه ی لحظاتی راحت میشم ولی انگار اوضاع واسم خیلی فرقی نکرده...

درسته که گوشی دار شدم،با خیال راحت میام نت،میرم بیرون دوستامو ببینم،مخصوصا میرم خرید و دارم شعر و کلی کتاب میخونم ولی خب نمیدونم چرا هیچ احساسی نمیکنم که فشاری که برای کنکور حس میکردم رو الان ندارم.حتی اینترنت دیگه واسم خیلی جذابیت نداره...

شاید دوازده مرداد(اعلام نتیجه) یه خوشحالی بزرگ برام پیش بیاد شایدم یه شروع جدید،نمیدونم ولی فکر کنم بعد دوازده مرداد اوضاع بهتر میشه چون تکلیفم مشخص میشه !حتی اگه شروع جدیدی رو واسه ی کنکور داشته باشم اینکه یه هدف تو زندگیم هست بازم بهتر از هیچیه،شاید بهم بخندین ولی واقعا درس خوندن واسم عذاب نیست و حتا خیلی اوقات لذت میبرم ، روزی10 یا 12 ساعت خوندن رو دوست ندارم !خب هرچیزی حدی داره ! منم این نوع درس خوندن رو واسه چند ماه آخر انجام دادم چون لازم بود وگرنه که اصلا خوب نیست... اینم از این روزای من !

جرأت کنید راست و حقیقی باشید. جرأت کنید زشت باشید! اگر موسیقی بد را دوست دارید، رک و راست بگویید. خود را همان که هستید نشان بدهید. این بزک تهوع انگیز دوروئی و دو پهلویی را از چهره روح خود بزدایید، با آب فراوان بشوئید!

ژان کریستف


۶ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
مهسا

کنکور 92 !

صبح خیلی ریلکس و عادی بدون استرس حاضر شدم و رفتم برای آزمون و انگار میخوام یه آزمون معمولی مثل آزمون های سنجش بدم که فکر کنم اینارو مدیون انرژی مثبتایی که به خودم دادم هستم.

آزمون توی دانشکده مهندسی دانشگاه فردوسی،عجب دانشگاهی بود که هرچی بگم کم گفتم.

از حواشی بگم که خیلی از پدر و مادرا بعد از راهی کردن بچه هاشون قشنگ روفرشی و فلاکس و میوه و حتی بنا بر مشاهداتی ناهار و خلاصه تجهیزات کامل آورده بودن و اونجا توی سبزه ها نشسته بودن تا آزمون تموم بشه و اینکه یکی از دانش آموزا توی کلاس ما علاوه بر اون همه خوردنی با خودش یه بسته چیپس(!)آورده بود و من قیافم اینجوری شده بود  و اینکه سر آزمون من مشوش از اینکه وقت کم دارم ولی یکی پاستل میخورد و یکی تخمه پوست کنده ی مزمز میخورد و  و یکی پسته میشکست و من همچنان اینطوری

و اینکه وقتی من داشتم با سوالا سر و کله میزدم یکی داشت حاشیه ی صفحاتش رو با مداد پررنگ میکرد و من همچنانو یکی دیگه از حواشی این که من در حالی که کفشامو در آورده بودم و پاهامو رو سکو دراز کرده بودم و مقنعم عقب و موهام پریشون و دو تا از دکمه هامم باز کرده بودم یه عده اومدن واسه فیلمبرداری و منم چون واقعا وقت نداشتم اصلا انگار نه انگار و به کارم ادامه دادم دیگه چی پیش اومده خدا عالمه ! 

از حواشی خطر ساز این بود که مادربزرگ بنده برای روز کنکور من کلی کتکت و کوکو سبزی درست کرده بود و زنگ زده بود مامانم که اینارو بیان ببرین واسش ساندویج کنین سر کنکور حالا هرچی میگیم باور کنین اینطوریا نیست ! چهار ساعت بیشتر نیست کسی ساندویج نمیبره که قانع نمیشدن که!تازه اقرار کردن اگه آدرس رو میدونستم خودم میاوردماسترسخلاصه بعد کنکور رفتم گرفتم، این کار مامان بزرگم خیلی حس خوبی بهم داد !

 ازیکی از نکته های خوب این کنکور این بود که من یه بهانه واسه ی یه کم شاد بودن و اینکه حالم بهتر بشه داشتم و اون گرفتن گوشیم بود و به این فکر کردم که اگه گوشی رو جمع نمیکردم هم کنکور رو از اینی که هست بدتر میدادم و هم اینکه بعدش هیچ چیزی نبود که خوشجالم کنه. البته از روز کنکور کلی اس ام اس و زنگ از فامیل و دوست و آشنا و معلم ها داشتم که چیکار کردی و اینطور حرفا !

هرچی بود خوب یا بد سخت یا آسون تموم شد و تا 12 مرداد حداقل سعیمو میکنم که بهش فکر نکنم و بعدا یه تصمیم عاقلانه بگیرم.

و از همینجا یه سلام گرم میکنم به طراح حای سوال کنکور و خانواده ی های عزیزشون !

ولی توصیف کنکور انسانی :

وقتی از من میپرسن چیکار کردی کنکورو واقعا نمیتونم یه جواب کلی بدم که خوب دادم یا بد دادم یا متوسط دادم.

اصلا کنکور آسونی نبود، بعد کنکور فکر میکردم که فقط من خراب کردم و خودمو سرزنش کردم،جرات نکردم پای برنامه ی فرصت برابر که واسه ی کنکوری ها هست بشینم و طبق برنامه های تلوزیونی بشنوم کنکور آسون بود و حرص بخورم،ولی امروز که نگاه کردم دیدم مجریش میگفت معلم های علوم انسانی دیشب بیدار بودن و نخوابیدن که سوالارو بررسی کنند وبعضی سوالا به هیچ نتیجه ای نرسیدن،حتی یکی از سوالای جامعه که خواسته بود گزینه ی اشتباه رو انتخاب کنید رو دیدن که هیچ گزینه ی صحیحی وجود نداره تازه باداشتن کتاب و منبع دیگه چه برسه به داوطلبا...

و میگفتن توی زبان دانش آموز مدرک آیلتش داشته و براش سخت بوده و کسی که توی آزمون ها همیشه ریاضی رو صد درصد میزده الان بعضی سوالارو نتونسته جواب بده  و درمورد فلسفه به شدت پیچیده و مفهومی شده و ساختار سوالا تغییر کرده . اقتصادی که همیشه 15 سوال توی یک صفحه جا میشده این کنکور چهارصفحه شده...کلا دو سال هست که کنکور خیلی متفاوت شده و خوندن سوالای سال های قبل دیگه فایده ای نداره.

دیگه با این توصیفاتی که از طرف من نبود و از طرف تعدادی از معلم ها بوده خودتون در نظر بگیرید که چه خبره.

فقط روان شناسیش به شدت ساده و ابتدایی که واقعا تو حق کسایی  که این کتاب رو قورت داده بودن و خلاصه و تست و ... ظلم شد.

جامعه شناسی با اینکه کتاب ها جدید بود و انتظار سوالات ساده تری رو داشتم ولی هر گزینش دو سه خطی بود و به شدت وقت آدم رو میگرفت و واسه خودش انشایی بود،بیشتر هم اینکه کدوم گزینه صحیح یا غلطه که باید مو به مو میخوندی.

من که همیشه سر آزمون های آزمایشی واسه ی اختصاصی کلی وقت اضافه میاوردم اینقدر وقت کم اومد که حتی نتونستم درست حسابی سوالای فلسفه منطقش رو بخونم فقط اینو میدونم منطق به نسبت پارسال ساده تر ولی واسه فلسفه میخواستی خودکشی کنی.

ریاضی  گیج کننده ولی سوالات ساده هم داشت همیشه یه سوال آسون از استدلال ها میومد که همونم نیومد!

از اقتصاد نگم بهتره آدم اشکش در میاد،اولا همیشه اقتصاد سوالات محاسبه ایش تعدادش مشخصه که فکر میکنم امسال از اون تعداد بیشتر بود. من که اینقدر اقتصاد خونده بودم هم کلی وقتمو گرفت هم همشو نتونستم جواب بدم اینقدرم طولانی بود که مثلا دوتا سوال تو یه صفحه جا شده بود.

عربی و ادبیات هم عمومی و هم اختصاصی متوسط و نرمال بود.تاریخ و جغرافی متفاوت از سال های پیش و جغرافی که معمولا سوالات ساده تری داشت به نظرم سخت تر شده بود.

زبان  نسبت به تجربی و مخصوصا ریاضی ها سوالای لغت خیلی سخت بود،من سوالای لغت کنکورهای ریاضی و تجربی رو قبل کنکور زدم و همش درست بود ولی کنکور خودم...

دین و زندگی متوسط و خوب بود !

خلاصه اگه وقت بیشتری داشتم خیلی هاش بود که میتونستم جواب بدم ولی نشد و این منو اذیت میکنه.

راستش سر جلسه فکر میکردم مشکل از منه ولی وقتی اومدم و نظرارو خوندم دیدم اکثرا همینطورن و با جامعه و فلسفه و اقتصاد و زبان و ریاضی به شدت مشکل داشتن و میگفتن نسبت به قبل خیلی سخت تر بوده و فقط از روانشناسیش راضی بودن.

واقعا نمیتونم نتیجش رو پیش بینی کنم با اینکه الان کلید ها اومده و دانلودش کردم ولی بازنکرده دیلیتش کردم و ترسیدم چون میدونم بعدش میرم درصدامو حساب کنم و تخمین رتبه کنم و خلاصه عزاداری قبل مرگ...

خب راستش یه خورده میترسم و نگرانم ولی خب این مهمه که هرچی هم که بشه اراده و توانشو دارم که بخوام  یه سال دیگه واسش وقت بزارم.

من اعتراض ریاضی هارو توی درس های اختصاصیشون شنیدم(عمومی هاشون که واقعا آب خوردن) ولی در کل توی برنامه ها هم  بیشتر از کنکور انسانی و تجربی میگفتن که بیش از حد پیچیده شده ! ای بابا میخوایم دانشجو بشیم نمیخوایم دکترا بگیریم که !

پایان !

اینم یه نمونه از اون خانواده هایی که بالا در موردش صحبت کردم ! داشتم فکر میکردم که چه حرصی میخوردم اگه خانواده ی من این کارو میکردن !

۵ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
مهسا

فعلا 250هزار نفر !

بالاخره از این یک میلیون خورده یی دویست و پنجاه هزار نفرش راحت شدن !

میتونید برید این قسمت از سایت کانون تا هم سوالارو ببینید هم چندتامعلم بعضی درسهارو پاسخنامه گزاشتن.

عمومیش رو که جواب دادم خیلی از خودم راضی بودم امیدوارم کنکور انسانی هم(شنبه) همینطور باشه.

پی نوشت:بنا بر مشاهداتم توی عکس ها و اخبار درباره ی کنکور رسما میگم که : خدایا !یه کم از این سرخوشی و بیخیالی که پسرا دارن رو نصیب ما هم بفرما !

۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
مهسا

تولدش مبارک !

امروز اول تیر 1392

تولد چهارساگی وبلاگ من یعنی سوکس صورتی

هوراااااااااااااااااااهوراهوراهورا

با وجود درس و پربودن وقتم و اینکه 6روز دیگه تا کنکور زبان و 7روز دیگه تا کنکور انسانی باقیست تولد وبلاگم رو فراموش نکردم چون وبلاگم رو خیلی خیلی دوست دارم و همچنین دوستای وبلاگیم رو...

 

هنوز خودمم نمیدونم چی شد که اسمش شد سوکس صورتیاینجا هرچیزی که توی ذهنم باشه و دوست داشته باشم رو مینویسم.

با وبلاگ نویسی بود که من متوجه شدم چقدر به نوشتن علاقمندم.

وبلاگ واسم حکم دفتر خاطره رو داره،گاهی نوشته های پیشین رو میخونم و خاطرات و احساساتم برام زنده میشه !

این وبلاگ رو تا جایی که بتونم نگهش میدارم،امیدوارم بیام اینجا تولد 50 سالگیش رو اعلام کنم(اون موقع من 64سالمه !فکر کنناراحت!)

آخرین عدد آخرین پست وبلاگم بعد از اسپلش 353 هست که خب این معنی رو میده که 353 دلنوشته اینجا دارم ولی دیدم در اصل 169 تا توی مدیریت مطالبم دارم و این معنی رو میده که من تو این 4سال 184تا پست رو از وبلاگ پاک کردم که واسه خودمم عجیبه!کلا زیاد بلا سر این وبلاگ اومده !خب گاهی بهتره بعضی چیزارو  از وبلاگت پاک کنی.

نظرام هم تقریبا به هزار رسیده که خب اون 184 تا تاپست هم واسه خودشون کلی نظر داشتن که متاسفانه پاک شده.

خوشحالم که حدود 17هزار و خورده یی بازدید کننده داشتم که منو برای نوشتن قاطع تر میکنه.

اینم یه آمار کلی از سوکسی خانم.

از کنکور بگم این روزا هرجایی از خونه ما کتاب و وسایل و خلاصه همه چی قاطی پاطی پیدا میشه

مثلا روی زمین تو اتاقم

کتابا و دفترچه خلاصه های نامرتب تو قفسم(اگه توی این عکس یه عروسک گاو پیدا کردین جایزه دارین پیش من)

وسط حال اونم به چه وسعتی و عظمتی کتابای من پخشه !چند نفر عادت دارن با بالشتشون درس بخونن؟یه روز اومدم کنکورو تو خونه شبیه سازی کنم و نشستم پشت میز تا واسه خودم کنکور بدم ولی فقط و فقط20 دقیقشو دووم آوردم و دوباره ترجیح دادم در حالی که بالشتمو تو آغوشم میگیرم تست بزنم !

تخته وایت برد،همدم همیشگی من(خطم اینقدر بد نیست ها ! اینجا با عجله نوشتم!)آفرین به خودم برناممو اینقدر دقیق همشو عمل کردم.تشویق

ایناها قسمت خوب یه آدم کنکوریه قسمت بدش اینه هرچی داریم نزدیک میشیم اعصاب من ضعیف تر میشه و تو این چند هفته کلی ظرف و ظروف شکستم ،خوبیش اینه مامانم نمیاد اینجارو بخونه و بفهمه اون جا آبلیمویی که یه هفته یی دنبالش میگشت و من هم اصلا به روی مبارک نیاوردم توسط من شکسته شده یا اون نمکدونه که تاحالا از پنج تا دوتاشو شکستم،چند تا لیوانی که پودر شد،این چیزایی بود که میشه کتمانش کرد و به رو نیاورد،بدترینش شکستن میز بود که لیوان از دستم با شدت افتاد روی میز و شیشه شکست که دیگه نمیشد به رو نیاوردش

خلاصه بگم باورم نمیشه که واقعا همون کنکوری که یه سال حرفشو میزدم یه هفته دیگه برگزار میشه که یکی از نکته های مثبت و خوبش روشن شدن گوشیم بعد کنکور هست(خسته شدم از بی گوشی بودنناراحتراستی قابل توجه بعضیا که اگه یادشون باشه معتقد بودن آدم نمیتونه همچی اعتیادی رو ترک کنه و گوشیشو بزاره کنار و سابقه نداشته و دووم نمیاره ... ولی حالا متوجه خواستن توانستن من شدن !ولی از یک طرف آسمون بیاد زمین یا زمین بره آسمون یا کنکورم هرچی بشه و اون روز ناراحت باشم یا خوشحال،بخوام خودکشی بکنم یا نه خلاصه اصلا فرقی نداره  به هرحال اون روز من میرم و گوشیمو میگیرمنیشخند)

بعد کنکور دوست دارم فقط یه هفته یی بخوابم و استراحت کنم و پای گوشی و اینترنت باشم و برم بیرون و خرید و بگم دوستام بیان خونمون و ...البته اگه بزارن استراحت کنیم!!!

خودمم نمیدونم تمام تلاشی رو که میتونستم بکنم رو انجام دادم یا نه،البته اگه با خودم روراست باشم اوایل ماه های مدرسه خیلی به اینترنت و اس ام اس بازی گذشت ولی خب اون مانع هارو تقریبا گزاشتم کنار و به خودم گفتم من میتونم بدون این ها هم تحمل کنم و تصمیم گرفتم عاقلانه برخورد کنم، از زمستون جدی تر شدم و تقریبا این 6ماه رو میتونم بگم که از خودم راضی بودم و تمام تلاشم رو کردم، مخصوصا سه ماه آخر و از اون مخصوصا تر(!)ماه آخر بعد از امتحانا که تا به اکنون ساعتای مطالعم از 11 و 12ساعت در روز کم تر نشد و مهم تر اینکه مطالعه ی مفید بود و با انرژی درس میخونم و بهتر بگم از کمترین وقت بهترین استفاده رو میکردم.

این مدت خیلی سعی کردم ذهنیت منفی ای که قبلا داشتم رو از بین ببرم و خیلی به نتیجه های بد فکر نکنم و واقعا هم بینش من خیلی بهتر شده و افکارم مثبت شده که اگه از اول همینطور بودم خیلی بهتر میتونستم پیشرفت کنم.

راستش بعد از آخرین امتحان سنجشم که ناراحت بودم و تو اتاقم از نتیجه نگرفتن و خسته شدن و نا امیدی داشتم اشک میریختم و میگفتم الا و بلا من نمیخوام کنکور بدم و اون شب بعد از اینکه تمام اعضای خانواده توی اتاق من جمع شده بودن و کنفرانس خانوادگی برگزار شده بود و دلشون به حال زارم سوخته بود و منم یه نگام به کارنامه سنجشم بود و یه دستم دستمال کاغذی که نتیجش سردرد بود و مامان و بابا و خواهرخانومی سعی میکردن که بگن اصلا مهم نیست و مهم اینه که داری تلاشتو میکنی(یکی از بزرگترین نعمتایی که دارم داشتن خانوادیی که به من مثل خیلی از مادر و پدرای دیگه استرس نمیدن و تلاش میکنن آروم باشم و همینقدر که دارم سعیمو میکنم براشون مهمه و حساسیت نشون نمیدن) بعد اون شب تصمیم گرفتم یه کتاب غیر درسی بخونم و کتاب شفای زندگی از لوییز هی رو که یکی از هدیه های تولدم بود رو انتخاب کردم،با این که چند فصلش رو بیشتر نخوندم ولی خیلی کمکم کرد و از جمله های صفحه ی اول این کتاب این بود:

"هرچیزی که از ذهن شما میگذرد آینده ی شما را میسازد"

با اینکه این جمله رو به طرق مختلف شنیده بودم و میدونستم ولی اون شب تاثیرشو گذاشت،و از اون روز واقعا دیگه به خودم اجازه ندادم ذهنم جاهایی بره که حق نداره بره!سعی میکنم فقط از جمله های مثبت استفاده کنم و به اتفاقات مثبت فکر کنم و آهنگای امیدوار کننده گوش کنم و ریلکس باشم و از هرچیزی که ممکنه عصبیم کنه این مدت دوری میکنم. 

یه چیز تقریبا جالب که احتمالا نتیجه ی مثبت شدن افکارم هست سحرخیز شدن من دقیقا بعد از اون روز هست،و من که توی ایام مدرسه رفتن به زور ساعت 7:15 پا میشدم تا بتونم 7:30 مدرسه باشم الان تقریبا یه هفته و خورده یی هست که اتوماتیک بین ساعت 6 تا 7 بیدار میشم و شب هم ساعتای 12 و 1 از خستگی راحت میخوابم و خیلی از خودم توی این مورد راضیم چون داشتم از دیر خوابیدن و دیر پاشدن افسرده میشدم.

خلاصه بگم در کل روزای بدی نیست،خواستم بگم امیدوارم ولی خب دوست دارم از فعل "میدونم" و "اطمینان دارم" استفاده کنم و بگم اطمینان دارم روز کنکور هم همین طور می تونم استرسم رو به حداقل برسونم و بهترین نتیجه یی که هست رو میگیرم.

من میرم و احتمالا بعد از کنکور برمیگردم،دلم واسه اینجا تنگ شده بود.

پی نوشت:علت این که 30 خرداد دارم این مطلب رو مینویسم چون وقتم آزاد تر هست و احتمالا نتونم 1 تیر بیام وبلاگم.امروز به علت نوشتن این مطلب و صحبت کردن با یکی از دوستان از طریق تلفن که اولی تقریبا یک ساعت و دومی نیم ساعت وقتمو گرفت امشب باید تقریبا دوساعت از خوابم بزنم و به جای 6 ساعت 4 ساعت بخوابم، عیب نداره هردوتاش می ارزیدنیشخند !راستی یادم رفت توی صحبت با دوستم یه چیزی رو بگم و از اون جایی که دنیای ارتباطات گسترده هست از همین تریبون میگم که شبکه ی پویا عصرها جودی ابت میزاره و شما هم که دوست داریننیشخندنیشخند

پی نوشت2: واقعا از صمیم قلبم خوشحالم که مردم کشورم مخصوصا جوونا تو این مدت بعد از سال ها واقعا خوشحالن ! بدون وارد شدن به جزئیات دوتا تبریک بزرگ به همتون ! مدیونین فکر کنین این بنفش کردن نوشته ها منظورداره !

راستی تمام بی برنامگی و ضعف هایی که توی به اصطلاح جشنشون در ورزشگاه آزادی برگزار کرده بود به کنار،آخه دیگه آتیش بازی تو روز روشن ؟!!خدایا !آدم باید سرشو بکوبه به دیوار !ابله

۱۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
مهسا

تولدم مبارک !

تولدم مبارک !هورا

دیدم کسی تحویلم نمیگیره گفتم خودم به خودم تبریک بگمنیشخند

درضمن علاوه بر تولد من امشب شب آرزوها هم هست!

سلام 18 سالگی...


تمام نمی شود نسل با احساس اردیبهشتی...
هر روز که خدا حالش خوب است...
با هر نفس عاشقانه اش...
روحی جاودانه می دمد...
در جان کودکی که روزی سفیر
"اردیبهشــ♥ــت" خواهد شد. 3>
۸ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
مهسا

اتاق مرتب من...

اتاق من در روز های آخر فرارسیدن کنکور...  یا روزهای آخر عمرم !

این تازه توی حالت خوبشه ! یعنی دو روز بعد تمیز شدن اتاقم...

این دوتا همیشه روبه روم مثل آینه ی دق میمونه ! هی بهم میگه وقت نداری...
باور کنید دیگه تا این حد آدم شلخته ای نیستماخجالت
 
یه کم انرژی مثبت! کج نزدما عکس رو کج گرفتمنیشخند
اگه نمیتونین بخونین خیلی تلاش نکنین!چیز خاصی نیست!جمله های امیدوارکننده !
حالا با چندتا از دوستام آشنا بشیدنیشخند
نیم ساعت استراحتم تموم شد ! فعلا !
۱۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
مهسا

روز زن مبارک !

نام تو رازی نوشته بر بال پروانه هاست...

گلها همه به نام تو مشهورند !

آیینه های از انعکاس نام تو می خندند !

و من تنها برای تو می گویم !

زندگی کن تا زنده بمانم...

روز زن مبارک !


۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
مهسا