خوشحالم...

یک عدد مهسای خوشحال از دانشگاه داره وبلاگشو آپدیت میکنه !بازنده

مهسا خوشحاله مثل روزی که وقتی از خواب بیدار شد، ژولیده و با چشمای گرد شده و چهره ی تعجب زده دید که حسن روحانی،یعنی کسی که اولش به اجبار بهش رای داد یا بهتر بگم برای پیروز نشدن یه سری دیگه رای داد تعداد رای های بیشتر از بقیه شده.

خوشحاله مثل روزی که فهمید اصغر فرهادی اسکار گرفت،

خوشحاله مثل روزی که والیبال ایران همه ی حریفاش رو ترکوند !

خوشحاله مثل روزی که تیم ملی در مقابل کره پیروز شد !

الان خوشحالم واسه ی سه اتفاق پشت سر هم،واسه ی بازی والیبال،فوتبال ساحلی و در نهایت موفق شدن مذاکرات...

بر خلاف گذشته توی این مدت هیچ مطلبی در مورد دولت جدید،حسن روحانی،بزرگمردی مثل "جواد ظریف" و آقای عراقچی و خانم افخم و.... مطلبی ننوشتم.

دیشب خیلی امیدی نداشتم ولی هرجوری بود خودمو بیدار نگه داشتم و همونطور که به حساب خودم داشتم درس میخوندم پای شبکه ی بی بی سی نشسته بودم(تلوزیون خودمون که هیچوقت پوشش خبری زنده نداره قوربونش برم) و از اونور هم از اینترنت توی سایتای خبری میگشتم.

خیلی ها میگن هیچ تفاوتی با گذشته پیدا نمیکنه ولی مطمئنا توافق پیدا کردن بهتر از به توافق نرسیدن هست...

درود بر دکتر ظریف،از معدود سیاست مدارهایی که از بودنش احساس افتخار میکنم،با لبخندهای همیشگیش خنده رو روی لب های خیلی ها نشوند،کسی که خودش رو موظف دونست گزارش کار به مردمش بده.

خنده هایت ملتی را شاد کرد .....حرف هایت نکبتی را پاک کرد ....مثل تو دولت مردی خوش نفس .....خاطر ایرانیان را شاد کرد .....

خیلی ها ایشون رو برابر با مصدق و امیرکبیر میدونن؛.در کل بگم کاری که بعضیا تو 8 سال نتونستن انجام بدن این دولت توی 100 روز انجامش داد.

تسلیت به امثال شریعت مداری،نتانیاهو،دولت عربستان و ....

پی نوشت:توی رسانه های اجتماعی خصوصا ف ی س ب و ک علیرغم خوشحالی بسیار زیاد مردم که توی کامنت های صفحه ی خود دکتر ظریف هم پیداست خیلی ها همشرایط توافق نامه رو مینویسن و میگم ما باختیم ! نفع اون ها کجا و نفع ما کجا !خواستم از همین تریبون بگم اونا همونایی هستن که میگفتن انرژی هسته ای میخوایم چیکار وقتی نون نداریم بخوریم!کلا اینا دوست دارن مخالفت کردن رو ! بله !

۴ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
مهسا

وقتی بزرگ میشه...

آدم اون اولاش که تازه بزرگ شده...

اون اولایی که تازه خودش رو شناخته تازه وارد دنیای آدم بزرگا شده فکر می کنه باید خودش رو ثابت کنه ، باید خودش رو به همه نشون بده...

باید نشون بده که چطور آدمی هست...کم کم وقتی بزرگتر میشه یاد می گیره که خودش رو برای هیچکس توضیح نده..

یاد می گیره که برای هیچ کس لازم نیست خودش رو شرح بده و از خودش بگه چون اون آدمایی که میشناسنش که براشون مهم نیست این توضیحات اضافه و اون آدمایی که براشون مهم نیست هم حرفات رو باور نمیکنند...

آدم کم کم بزرگتر که میشه یاد میگیره که در برابر بدی دیگران خوب بمونه...یاد می گیره لازم نیست با هر بدی وجودش پر از کینه و نفرت و خشم بشه...

یاد میگیره از کنار خیلی مسایل بگذره به سادگی ولی فراموش نکنه...کم کم سکوت رو بهتر میفهمه...بهتر دنیای شگفت انگیز سکوت براش شناخته میشه...کم کم یاد میگیره که دیگران رو کمتر قربانی احساسات نابجای ناگهانیش کنه...

آدم وقتی بزرگتر میشه کم کم متواضع تر میشه...یاد میگیره که صبوری کنه...آرومتر میشه...منطقش بر احساسش غالب میشه...

آدمی که بزرگ میشه خود به خود خیلی چیزایی رو یاد می گیره که تو دنیای آدم بزرگا هم حتی گاهی مفهومش سخت هست...آدم وقتی بزرگتر میشه پخته تر میشه...


۴ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
مهسا

بارون...

امروز از صبح توی مشهد داره بارون میاد...

یه بارون شدید !

صبح دانشگاه داشتم و برخلاف قبلا اصلا دوست نداشتم زیر بارون برم و ازش فرار میکردم ولی خب نهایتا سر کلاس با لباسای خیس رسیدم...

موقع برگشت اینطور نبودم،حتی سوار اتوبوس هم نشدم و یه مسیر طولانی رو زیر بارون قدم زدم،شعرها و متن های مختلفی توی اون محیط به ذهنم میومد...

اون موقع هیچی برام مهم بود که میخوام خیس بشم،سرما بخورم یا بقیه چه فکری دربارم میکنن چون تنها کسایی که زیر بارون آروم توی دانشگاه قدم میزدن دونفره بودن...

گریه کردن زیر بارون رو زیاد شنیدم ولی امروز برای اولین بار زیر باران گریستن رو تجربه کردم...

ما گشته ایم نیست تو هم جستجو مکن
آن روزها گذشت ، دگر آرزو مکن...

و فهمیدم وقتی به مرحله ی بی خیالی می رسی به نظر در نهایت آرامشی یعنی نه غر میزنی و نه گلایه میکنی،نه از خودت همش سوال میکنی که چرا،نه همش استرس داری ولی کنارش توی دلت پر از غم هست...

مدت ها بود نیامده بودی , از آخرین دیدار تا به حال بیهوده خفته بودم , دوان دوان بیا و در آغوشم آرام بگیر که بی تو بیهوده ترین چترم ...
آخرین باران مهر آلود , دوستت دارم


۶ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
مهسا

ساکت میشوند...

آدم ها فراموش نمی کنند ... فقط دیگر ساکت می شوند ! 

دخترکی بدون سایه/ژوان هریس

۳ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
مهسا

اندر احوالات این روزها !

روزام تقریبا نظم گرفته و به دانشگاه رفتن و درس خوندن(جون عممنیشخند)میگذره.

اگه بخوام بگم با شوق و ذوقی که معمولا ترم اولی ها میرن دانشگاه منم میرم دروغ گفتم و یکی از چندتا علتش اینه که 4 روزی که کلاس دارم کلاس دارم 3تاش 8 صبح شروع میشه و یکیش هم ده صبح و طبق معمولی که توی مدرسه ها بود و البته خیلی بدتر از اون به زور از خواب پا میشم و سرکلاسا خیلی گیجم !خمیازه

تو مدرسه ها راهی نبود تا برسم ولی اینجا وقتی واسه ی کلاس ساعت 10 صبح یه ربع به نه از خونه میام بیرون و سوار مترو میشم تقریبا 9:35 دقیقه رسیدم ورودی شمالی دانشگاه و 10:5 دقیقه هم سر کلاس ! یعنی کلا از کلاس و دانشگاه بزرگ و اتوبوس و کلا زندگی سیر میشم !کلافه

برگشت که بدتر از اون اتوبوسا خیلی دیرتر میان و آخرین کلاسم که 2:30 هست من نزدیکای 4 میرسم.فرشته

یه تغییر دیگه اینه که از کلاسای فوق العاده کم جمعیت مدرسه اومدم تو یه کلاسی که تقریبا 45تا دانشجو داره و توی این 45 تا 4 تا هم پسر که متاسفانه دوتاشون فکر میکنن گوله ی نمکن و جلوی 40تا دختر اینقدر جسور هستن که مخصوصا توی بحثای علوم اجتماعی از دحترا بد بگن !نیشخندنیشخندنیشخند

استادا که خب تقریبا غیر از یه مورد بقیشون عالین فعلا این ترم درس زبان و روانشناسی عمومی و آمار رو دوست دارم. فلسفه که غیر قابل تحمله سرکلاسش دیوونه میشم !کلافه

در کل اینم یه تجربه ی جدید هست که باید بگذره کاریشم نمیشه کرد ! قسمت خوبش اتاق رایانست که من الان از اونجا دارم براتون پست میزارم و بعدشم میرم خونه.عینک

الانم از ته قلبم برای تمام کسایی که کنکور دارن مخصوصا اونایی که سال دومشون هست آرزو میکنم که پر از انرژی باشن و هرچی که دوست دارن قبول بشن چون سال اول هم خیلی سخته چه برسه به سال دوم.نگران

خلاصه دوستون دارم هوارتا دوستای مجازی و غیرمجازی عزیزقلب

پی نوشت:لپای این نی نی رو باید گاز گرفت قوربونش برم !

پی نوشت2:داشتم به وبلاگ دختر مشرقی سر میزدم که این رو دیدم ! کجایی چی شده ! یه خبری بهم بده !

پی نوشت3:نظرتون در مورد عوض کردن اسم وبلاگ چیه؟یه جورایی دلم نمیاد سوکسی خانم عوض بشه ولی یه جورایی هم حس میکنم باید عوض بشه ! اگه نظرتون مثبته چه اسمی ؟

۹ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
مهسا

اردوی دانشجوهای جدیدالورود !

از اونجایی که شنیده بودم کلاسا از اول مهر شروع میشه و منم برنامه کلاسیم رو گرفته بودم خودم رو آماده کردم برای رفتن به اولین کلاس ساعت 8 صبح ولی خیلی اتفاقی شب قبلش توی اینترنت دیدم که اول مهر همایش دانشجوهای جدیدالورورد دانشکده های ادبیات و علوم انسانی ،الهیات ، علوم ریاضی ، علوم تربیتی و روانشناسی  از ساعت6:45 تا 3 ظهر هست ولی تقریبا تا نزدیکای 4 طول کشید !

خلاصه فردا ساعتای 7 بود که به سالن 22 بهمن دانشگاه رسیدم و اول کارت دانشجوییمونو نگاه میکردن و بعد بهمون برنامه هایی که قرار بود اون روز اجرا بشه رو تو یه برگه به همراه یه ژتون ناهار و یه ژتون دریافت هدیه دادن.وقتی وارد سالن شدیم بعد از خوشامدگویی و این حرفا چند دقیقه ای رئیس دانشگاه فردوسی دکتر عاشوری صحبت کرد و بعد هم چندتا از مسئولین دانشگاه که خیلی طول نکشید و رفتیم بیرون.

دکتر عاشوری:

از اونجایی که این پست عکسای زیادی داره شوتتون میکنم ادامه ی مطلب !

۵ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
مهسا

خانم دانشجو !

علت اینکه توی این روزای پراتفاق مطلبی از من دیده نمیشه اینه که ویندوز و اینترنت و خلاصه همه چی قاطی کرده و خیلی باید شانس باهات یار باشه که بعد چند روز و با تلاش فراوون بتونی وصل بشی !

آخرین خبر قبول شدن من توی دانشگاه بود و اینکه بعد از اون خیلی از اطرافیان و حتی خانم عکاسی که توی دانشگاه فردوسی رفتم پیشش عکس بگیرم و باهاش صحبت کردم همه از اینکه چرا با این رتبه اول شبانه رو انتخاب کردی و اینکه کار اشتباهی کردی صحبت میکردن و من هم خب خوشحالیم کم کم داشت از بین میرفت ولی خب یه دوروزی شده بعد از صحبت کردن با کسایی که تجربه دارن و دانشجوی روانشناسی بودن و همچنین واحد آموزش دانشگاه الان دیگه هیچ پشیمونی ای درکار نیست و من کاملا از اینکه روانشناسی عمومی رو هرچند شبانه اول انتخاب کردم کاملا راضی ام و اگه هم راضی نبودم از ترم بعد میتونم شاخه ی کودکان استثنایی روزانه رو انتخاب کنم ولی خب احتمالش خیلی کم هست.

خلاصه بعد از اومدن نتایج ثبت نام الکترونیکی و اسکن کردن مدارک توی سایت دانشگاه فردوسی شروع شد و من ثبت نامم کامل شد و امروز رفتم برای ثبت نام حضوری.

وارد دانشگاه فردوسی که شدیم خودش یه نیم ساعتی طول کشید تا تونستیم دانشکده علوم تربیتی و روانشناسی رو پیدا کنیم.ماشاا... سر و تهش مشخص نیست خب کسایی که این دانشگاه رفتن میدونن تقریبا همه ی امکانات توی دانشگاه هست،بانک و کلینیک و داروخونه وکافی نت و باشگاه و....

دانشگاهمون به خوشگلیه دانشگاهی مهندسی فردوسی که توش کنکور دام نبود ولی خب خیلی بزرگه و البته یکی از بدی هاش اینه از جایی که اتوبوسای دانشگاه فردوسی نگه میداره تا دانشکدمون(یه حس خاصی موقع گفتن دانشکدمون بهم دست میدهقهقهه)کلی پیاده روی داره خب حالا ظهرا به کنار ولی صبح ها که ممکنه دیر باشه و من خودم تو خواب و بیداریم کی حوصله داره اونقدر راه برهنیشخند(همین یه عکس تو اینترنت بود)

اول اینم بگم من روز ثبت نام پسرا هم دانشگاه کار داشتم و رفتم و کلا خلوت خلوت بود !انگار نه انگار ثبت نامیه! ولی امروز از صبح رفتیم ظهر برگشتیم به شدت شلوغ!فکر میکنم کلا پسری توی دانشگاه نیست ولی امروز که رفتم با صحنه های عجیبی مواجه شدم!وارد که شدم انگار وارد دانشگاه الزهرا یا امام صادق شدم!تقریبا همه چادری!افراد مانتویی به تعداد انگشتای دست شاید پنج شش تا بود.من به این سادگی دیگه فکر کنم قرتی بودم تو جمعخنده

خب خیلی از دوستای من که اکثرا باهاشون صمیمی ام چادری هستن ولی این چادری ها از اون نوع که دوستای من بودن نبودن با چند نفرشون صحبت کردم فکرشون طوری بود که تقریبا دپرس از دانشگاه برگشتم و بینشون افرادی که سهمیه داشتن فراوون بودن !نمیخوام خیلی توضیح بدم که چجوری بوده چون دوست ندارم کسی از حرفام بد برداشت کنه.

تعداد دانشجوهای علوم تربینی فوق العاده زیاد و رتبه هاشون تقریبا بالا ولی روانشناسی ها خیلی کم و رتبه ها تقریبا حدودای خودم بودن غیر از بالینی ها که رتبه هاشون دورقمی باید باشه.

کسایی که توی دانشگاه کار میکردن خیلی خوش برخورد بودن و از این خوشم اومد.کارت دانشجوییم هم بهم دادن و آیا نیازه بگم اولین ذوق های من مربوط به دانشگاه گرفتن کارت دانشجویی فردوسی توی دستم بود؟نیشخند

خلاصه فعلا ثبت نام تموم شده ولی متاسفانه مثل اینکه قراره اول مهر کلاس هارو اعلام کنن و من هم استرس دارم که ثبت نامای کلاس زبانا تموم بشه و منتظرم زودتر بدونم کلاسا چه روز و ساعتیه.

بالاخره خانم دکترتون دانشجو شدمژه

پی نوشت:از کامنت های بسیار محبت آمیز پست قبلی بسیار بسیار ممنونمقلبنیشخند

۹ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
مهسا

انتخاب اولم !

انتخاب اولم! راستی اگه واستون عجیبه چرا انتخاب اولم شبانه هست واسه اینه که روانشناسی عمومی فردوسی فقط شبانه داره.

حس خوبیهعینکمیتونین خانم دکتر صدام کنیناز خود راضینیشخند

پی نوشت:قضیه چیه یهو 30 تا آنلاین تو وبلاگم پیدا شدمتفکرتعجب

۸ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
مهسا

روحانی مچکریم !

سلاااااااامبغل

دلم واسه سوکسی خانم تنگ شده بودنیشخند

ما هفدهم از سفر برگشتیم ولی متاسفانه اینترنتمون دید سه هفته بهش کم محلی شده هرکار کردیم وصل نشد الانم شانسی وصل شده.یول

الان هیچ مطلب و خاطره ای رو نمیتونم بنویسم چون گویا باز مسئولین سنجش خلاقیت به خرج دادن(روحانی واقعا مچکریم!)و قرار شده به جای فردا امروز ساعت 6 یا 7 یعنی دو سه ساعت دیگه نتایج نهایی بیاد و الان فکرم اینقدر مشغوله  که نمیتونم بنویسم.کلافهاسترس

استرس داره منو میکشهنیشخند

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
مهسا

روز جهانی وبلاگ2013 blog day

اول نوشت:دوستان من خیلی به اینترنت دسترسی ندارم و هروقت از سفر برگشتم به وبلاگاتون سر میزنم و جبران میکنم.درضمن چون این پست رو هول هولکی نوشتم یه چیزایی در مورد وبلاگ ها ویرایش و کم و زیاد شد.

با یه روز تاخیر روز جهانی وبلاگ رو به همه ی دوستای گل وبلاگ نویس از ته قلبم تبریک میگم.قلب

ما همچنان انزلی هستیم و الان کافینتم گویا قرار نیست مامان از اینجا دل بکنه.

طی توضیحاتی که باشگاه هواداران پرشین بلاگ درباره ی دستورالعمل های روز جهانی وبلاگ داده تو این روز وبلاگ نویس ها پنج تا از وبلاگ هایی که دوست دارند رو توی وبلاگاشون معرفی میکنن و بعد به خودشون اطلاع میدن که بعید میدونم کمتر وبلاگی اینکارو انجام داده باشه ولی من دوست داشتم این کارو بکنم.شماهاهم دیر نشده !

وبلاگ اول:

من

وبلاگ یکی از دوستای خوب اول دبیرستانم،از معدود کسایی که توی دنیای واقعی میدونه که وبلاگ نویسم.جدیدا یک سالش شده و خیلی توی عرصه ی وبلاگ نویسی به خاطر همون مشغله هایی که من داشتم(کنکور و درس و ...)فعال نیست.کم مینویسه ولی خوب !هم خودشو دوست دارم هم وبلاگشوقلبمطلباش مثل بعضی از وبلاگا کپی نیست و از زبون خودش !

وبلاگ دوم:

دختر مشرقی

خیلی با هم تبادل نظر نداریم ولی وبلاگشو همیشه میخونم.تجربه های روزانش و کارایی که انجام میده رو مرتب مینویسه و بعضی تجربه ها و کارایی که انجام میده خیلی به درد من خورده،طرز تفکرشو دوست دارم و توصیف خیلی قوی ای داره مخصوصا تو نوشتن سفرنامه...وقتی مطالب رو میخونی کاملا میتونی خودت رو تصور کنی !

وبلاگ سوم:

یادداشت های یک معلم(هاجر پناهی)

یه وبلاگ برای دوستداران جغرافیا و کسایی که دوست دارن اطلاعات عمومیشون بیشتر بشه از زبان یک معلم مهربون و البته گاهی شعر و مطلبای مختلف بینشون دیده میشه.هم صاحب وبلاگ رو خیلی خیلی دوسش دارم و هم وبلاگ روقلبیکی از خواسته هام اینه نویسنده ی وبلاگ از زبون خودش هم شروع به نوشتن بکنه و همیشه وبلاگ نویس باشه.(درضمن یکی از راه های بهتر شدن نویسندگی اینه که حوصله داشته باشین نظر بزارید!!)

وبلاگ چهارم:

وبلاگ نویس (مهدیار بهشتیان)

تقریبا توش همه جور مطلبی پیدا میشه ! البته بحث سیاسی ممنوعه(قابل توجه بعضی کامنت گذاران)یه وبلاگ نویس توانا که قلمشو خیلی دوست دارم.کشورشو دوست داره و یکی از فعال ترین وبلاگ نویسا.درضمن چون تو حوزه ی علوم انسانیه ارادت داریم!(پرچم بالاست!)


وبلاگ  پنجم: 

اینجا همیشه زمستان است(رضا)

یه وبلاگ که توش پر از حرف دله ! جو وبلاگ شاعرانه و ادبیه...بیشتر از عشق صحبت مبشه ! والبته بینش خاطرات نویسنده ی وبلاگ هم جالبه.امیدوارم در آینده بشه روزای شادی هم توی وبلاگش دید.البته من هنوزم اسم قبلی وبلاگ رو دوست دارم.درخشش ابدی یک ذهن پاک !


۵ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
مهسا