سرزمین پارس !

گوته استاد ادبیات:روزی دلیری از سرزمین پارس به تصرف جهان خواهد پرداخت و کسی نمیتواند جلویش قد علم کند...

ناپلئون بناپارت:اگر نیمی از لشکریانم ایرانی بودند تمام دنیا را فتح میکردم !

آدولف هیتلر:اگر مهندسان اسلحه ساز من ایرانی بودند صد سال قبل از تولدم نازی دارای بمب اتمی میشد...

بن لادن:اگر دنبال مردانی هستی که تا پای خونشان از عهدشان وفا کتتد در سرزمین پارس به کاوش بپرداز !

اسکندر مقدونی:اگر روزی دیدی فردی به خاطر کشورش حاضر شده تمام فرزندانش را قربانی کند بدان که آن مرد اهل امپراطوری پارس است(فرزند در یونان مهم ترین شخص اجتماع محسوب میشود)

تلوزیون دولتی ایران:زبان رسمی بهشت زبان عربی و زبان رسمی جهنم عجم است.

۹ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
مهسا

دیوانه !

دوباره عجیب و غریب شدم !

خودمم نمیدونم چرا و به چه دلیل !

احساسای بدی میاد سراغم..

پریشونم

کلافه شدم !

به شدت احساس تنهایی میکنم....

اصلا احساس میکنم یک چیزی توی دلم سنگینی میکنه

احساس میکنم به حرف زدن نیاز دارم..

خیلی از ته دل نمیخندم ! از اون خنده هایی که از شدتش اشک از چشمای آدم جاری میشه رو میگم !

بد اخلاق شدم !

زود عصبی میشم...

یکی از بچه ها میگفت ! ناراحتی؟ چرا اینقدر اخم کردی...

خودمم دیگه نمیتونم تشخیص بدم کی ناراحتم و کی خوشحال

میخندم ولی بعد از خندیدن چند ثانیه میرم تو فکر و هیچی از اطرافم نمیفهمم...

دیگه اومدن توی اینترنتم منو سرگرم نمیکنه !

حتی درس خوندنم مثل قبل برام لذت بخش نیست...

درس میخونم تا حدودی! ولی نه طوری که باید یه کنکوری بخونه و میدونم دارم فرصت ها و لحظه ها رو همینطور از دست میدم...

حتی از بیکار بودنمم لذت نمیبرم و میرم تو فکر و در نهایت سردرد میشم..

سعی میکنم بخوابم تا از خودم فرار کنم ولی اون هم نمیتونم...

بی اراده و نا امید

خسته

ناراحت،حالا نمیدونم از گذشته،آینده یا حال...

شایدم دیوانه !

پی نوشت : این پست صرفا یه درد و دل توی وبلاگم بود،نیازی به ترحم ندارم.

۷ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
مهسا

یادت باشه !

یادت باشه تو زندگیت هر کی بهت سنگ پرت کرد تو بهش گل پرت کن !

 

 

 

 

البته با گلدونش !!

۸ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
مهسا

عجب !

ترجیح میدم چیزی نگم و عصبانیت و ناراحتیم رو در مورد خبرهای اخیر بروز ندم .

همینقدر بگم آدمارو با مجبور کردن به یه کاری که مورد رضایتشون نیست نمیتونه کسی عوض کنه و این کاریکاتور رو میزارم و قضاوت رو به خودتون میسپرم !

۶ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
مهسا

ساده که نیست !

 ساده که نیست !

زندگی جاده ای است پر ز نشیب و ز فراز ،

طی ِ این راه فقط

مرد ِ سفر می خواهد ،

سختی اش ، روح تو را می کاود !

هر چه پیوسته و آرام قدم برداری

خستگی ، دیرتَرت  ز پای در می آرد !

 ساده که نیست !

زندگی ، زندگی است

سفری سخت و

پر از تلخی حسرت هایی ،که به دل می مانند !

انتهای این راه

باغی اما پیداست

سبز و شاداب و بَرین ،

اوج ِ پروانگیت را

تو در این باغ ببین ...!

۴ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
مهسا

سخنانی با مخاطبان تقریبا خاص !

راستش از همون اولین سالی که من وارد دنیای شیرین مدرسه شدم تا همین الان که آخرین سال دوره ی تحصیلیم رو سپری میکنم هزار و یک قانون بیخود نوشته شد که هی هم رو به افزایش هست !

شونصد بار گفتن کنکور برداشته شد ! که یه دفعه مردم ترسیدن و باز گفتن نه حالا حالاها ادامه داره و چیزی به نام برداشتن کنکور وجود نداره !

شونصد بار تصمیم گرفتن که نمیدونم ابتدایی و راهنمایی یکی بشه یا راهنمایی دییرستان یا دبستان و دبیرستان(!)که هنوز هم انگار بلا تکلیفه !

جالبه یکی از دبیران داشت میگفت فکر میکنم 3-3-6 هست شایدم6-3-3باز یکی دیگه از دوستان میگفت نه8-4 منم گفتم مگه فوتباله آخه !

مورد دیگه اینکه هنوز ما نمیدونیم سال چهارم هستیم یا پیش دانشگاهی !

بعد آدم تو ذهنش میاد خوب حالا بر فرض تصمیم گرفتن که بگن پیش دانشگاهی!بر فرض گفتن سیستم 3-3-6 و هزاران بر فرض دیگه،واقعا فایده ی اینا چی میتونه باشه؟چه نفعی واسه ی دانش آموزا و معلم ها داره؟ چه تغییری رو ایجاد میکنه؟

که یکی از دبیرا بهم گفت بالاخره باید هر نفر یه یادگاری توی سیستم آموزشی بزاره!

پارسال اومدن گفتن پنج شنبه ها تعطیل ! یعنی رسما ما شدیم موش آزمایشگاهی ! اینقدر از مدرسه در طول هفته خسته میشدیم که پنج شنبه و جمعه بیشتر به استراحت سپری میشد! اگه در نظر میگرفتن که بچه ها اگه سه تا درس رو توی یک روز مدرسه عمیق بخونن بهتر از اینه که چهارتا درس رو به زور توی مغزشون فرو کنن و هیچی هم نفهمن !

بعدا واسه ی دفاع از طرحشون گفتن با تعطیلی پنج شنبه ها آمار خلاف و دزدی و ... کم تر شده!بعنی دانش آموزا همون خلافکارا بودن؟؟!!

ما هر سال میبینیم کتابا از این رو به اون رو شده،حجم یکی زیاد شده حجم اون یکی کم!خوب طبیعیه مخصوصا توی رشته ی انسانی کتاب ها نیاز دارن که جدید بشن ولی به چه قیمتی؟

کتاب جامعه شناسی پارسال رو اینقدر هول هولکی نوشتن که توش کلی اشکال نگارشی پیدا میشد، معنی جمله ها مبهم بود جایی که ویرگول میخواست نقطه بود جایی که نقطه ویرگول !

کتاب جغرافی رو بهش یه فصل برای خلیج فارس اضافه کردن که نشون میده ایرانیا تا چیزی در معرض خطر باشه قدرش رو نمیدونن،اون فصل رو من خودم به شخصه به زور میخوندم،اینقدر مطلباش زیاد و فشرده و چیزایی بیخودی نوشته شده بود،حداقل یه کم جذاب تر نمیتونستن بنویسن؟

بعد اون وقت پارسال دبیر زبان به ما میگفت من دقیقا با همین کتاب زبان دیپلمم رو گرفتم !

توی کتاب تاریخ آخر یه درسی نوشته بود قرارداد های سالت و استارت تا هم اکنون در زمان ریاست جمهوری جرج بوش ادامه دارد... همینقدر همت این رو نداشتن اون جرج بوش رو ویرایش کنن!

افراط و تفریط...

و سر خیلی از کتابای دیگه هم از این بلاها اومد.

واسه ی انتقامات نهایی دل خیلی پری دارم که اگه بخوام سفره ی دلمو پهن کنم جمع نمیشه دیگه فقط همینقدر بگم پارسال بعد امتحان جغرافی بچه های انسانی توی حوزه ی امتحانی همه عصبانی و اعصابا داغون و یه شماره از اونجا گرفتیم زنگ بزنیم که آقا این چه وضعشه !حالا بعد از کلی تلاش که زنگ زدم با طرف بحث میکنم که این چه وضع امتحاناته؟ما دیگه انگیزه یی برامون نمونده! جناب محترم پشت خط گفتن خانوم سوالا چند بار بررسی میشه و بهترین سوالا انتخاب مشه،منم گفتم با همون بررسی زیاده که توی امتحان فیزیک ریاضیا یه سوال اشتباه طرح شده بود؟

فکر میکنید چی شنیدم؟ بوووووووووووووووووووق ! قطع کرده بود !

یا مثلا کتاب های پیش دانشگاهی رو از لوازم تحریریا نمیشه گرفت باید رفت از مدرسه تهیه کرد مثل همون اول دبستان،خوب که چی؟الان فایدش چیه ؟ هدفتون چیه؟غیر از اینکه یه کم کارای ما عقب افتاد قصدتون چی بوده؟

خوب مسئولین محترم! کسایی که دارین به اصطلاح به جامعه و دانش آموزا خدمت میکنین(کسیم که اصلا شک نداره که دارین زیادی تلاش میکنین و شب میخوابین و روز یه قانون جدید به فکرتون میرسه و میگید چطوره اینم امتحان کنیم ببینیم چی میشه !)اینا یعنی چی؟ ما که دیگه داره تموم میشه میره ولی اون شکوفه های مثلا بهاری(!)چه کار میکنن ؟تازه این از زبون من دانش آموز بود و فکر میکنم دبیرا دل های پرتری دارن ! من با این سنم اینارو متوجه میشم شماها با اون سناتون واقعا متوجه نمیشید؟

اینم سخنی با مخاطب های تقریبا خاص !!!!

۶ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
مهسا

خودشیرینی تا به کجا !

بالاخره اول مهر هم رسید و ما هم رفتیم مدرسه !شیطان

شبش ساعتای دو و نیم خوابم برد که خوب بازم جای شکرش باقیه که خوابم برده بود و شیش و نیم هم که پاشدم راهی مدرسه بشم.

همون حسایی که گفته بودم اول صبحی آدم یخ میزنه و خوابش میاد اینا؟همونا سراغم اومد و به هر زحمتی بود حاضر شدم،حالا من حاضر مادر گرامی هم حاضر بابام هی طولش میداد !

اینقدر اعصابم به هم ریخته بود کارد میزدی خونم در نمیومد هی جوش میزدم که دیر شد!عصبانی

به هر بدبختی بود رسیدم مدرسه و دوستام رو دیدم،دقیقا همون آدمای قبلی بودن و این سه ماه هیچ تغییری نکرده بودن و همون طور سرخوش...قهقهه با همه ی اینا دوسشون دارمقلب

که خوب فعلا سه نفر هم به کلاس اضافه شد که در مورد دوتاشون که هیچ نظری ندارم ولی مورد سومی ! از همین روز اول نزدیک بود بحث بشه !خنثی

اصلا دوست ندارم غیبت کنم و کلا از اینکه پشت سر کسی بد بگم بیزارم ولی این رو جلوی خودش هم باشه میگم، ولی در همین حد بگم خود شــــــــــــیرین !متفکر

فکر کنید روز اول دبیر فلسفه  اومده بود وقتی صحبتاشون تموم شد گفتن خوب حالا یه کم درسم بدم ما هم هی گفتیم نه حالا روز اوله بزارین جلسه ی بعد اصلا ما امروز تعطیلیمون بوده و ....بازنده

بعد دختره  برداشته میگه خوب پس اومدیم چی کار کنیم؟بزارین درس بدن از همون اول اینجوری نکنین ! واسه ی ما زحمت کشیدن و اومدن سر کلاس !

قیافه ی ماها :تعجبتعجبعصبانیتعجبتعجب

خوب منم واسم احترام گزاشتن خیلی خیلی مهمه ولی احترامی که خالص باشه ! از رو ریا نباشه ! نه اینکه تابلو باشه که الکیه...اگه معلم هام رو دوست دارم یا واسشون احترام قائلم از ته قلبمه ! آخ

حرص بچه ها در اومده بود هی یک بار گفت دو بار گفت ما هی گفتیم بشین سر جات !عصبانی

از آخر هم پاشده رفته دفتر یه کتاب فلسفه به سختی گیر آورده،اینقدر من اعصابم به هم ریخت خوب عزیز من خواهی نشوی رسوا هم رنگ جماعت شو !اونم روز اول مهر که هنوز نه با بچه ها آشنایی نه معلما  !! روز اول مهر درس نخونی چیزی نمیشه جدی بگیر ولی از جلسه های بعد من خودمم امسال به بچه ها گفتم با کسی شوخی ندارم !

خلاصه هی این چهارتا حرف میزد و خودشو شیرین میکرد  ! !چشمزباناز همین الان خودتو از چشم ننداز !زبان

هی اون جواب میداد...

که از آخر فهمیدم با دوتا از دوستان قبلا هم کلاس بوده و کلا مدلش اینجوری بوده که هی سر کلاس خودشیرین بازی در بیاره و بعدش پشت سر حرف بزنهخنثی

بعد از تموم شدن کلاس ما گفتیم بریم بگیم ما زودتر تعطیل بشیم با هی میگفت نه ! برای چی بریم خونه! منم گفتم خیلی دوست داری برو با پیش تجربیا اونا کلاس دارن !عصبانی

که خانوم درس دوست راهشو کشید رفت خونه !زبان

در کل روز خوبی بود مخصوصا این که یکی از دوستا هم که امسال با ما نیست رو دیدم و کلی حرف زدیم و با معلم ها تجدید دیدار شد،تولد یکی از معلم ها هم بود و تنها نکته ی منفیش همین چیزی بود که گفتم...چشم

با این که من اصولا سازگاریم خوبه و خیلی بد قلق نیستم ولی بحث های زیادی رو امسال پیش بینی میکنمخندهفقط شانس بیاریم قتل و کشتار راه نیفتهنیشخند

اینم از روز اول مدرسه سال چهارم یا پیش دانشگاهی !که معلوم نیست کدومشه هنوز خودشون با خودشون درگیرن !

این ترولم با حال و هوای امروز همخونی داره!

۹ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
مهسا

روز آخر تابستون !

بالاخره فصل تابستون هم تموم شد و کمتر از 4 ساعت دیگه البته به ساعت جدید میریم توی اولین روز از پاییز !

خوب از اونجایی که با باز شدن مدارس کم تر میتونم بیام و بنویسم این پست هم برام مهمه و هم احتمالا خیلی طولانی میشه پس میفرستمتون بقیشو توی ادامه ی مطلب بخونید !

۱۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
مهسا

زادروز فریدون مشیری گرامی باد !

زادروز فریدون مشیری، گرامی باد.

بی تو، مهتاب‌شبی، باز از آن کوچه گذشتم،
همه تن چشم شدم، خیره به دنبال تو گشتم،
شوق دیدار تو لبریز شد از جام وجودم،
شدم آن عاشق دیوانه که بودم.
در نهانخانۀ جانم، گل یاد تو، درخشید
باغ صد خاطره خندید،
عطر صد خاطره پیچید:
یادم آمد که شبی باهم از آن کوچه گذشتیم
پر گشودیم و در آن خلوت دل‌خواسته گشتیم
ساعتی بر لب آن جوی نشستیم.
تو، همه راز جهان ریخته در چشم سیاهت.
من همه، محو تماشای نگاهت.
آسمان صاف و شب آرام
بخت خندان و زمان رام
خوشۀ ماه فروریخته در آب
شاخه‌ها دست برآورده به مهتاب
شب و صحرا و گل و سنگ
همه دل داده به آواز شباهنگ
یادم آید، تو به من گفتی:
ـ «از این عشق حذر کن!
لحظه‌ای چند بر این آب نظر کن،
آب، آیینۀ عشق گذران است،
تو که امروز نگاهت به نگاهی نگران است،
باش فردا، که دلت با دگران است!
تا فراموش کنی، چندی از این شهر سفر کن!»
با تو گفتم:‌ «حذر از عشق!؟ - ندانم
سفر از پیش تو؟ هرگز نتوانم،
نتوانم!
روز اول، که دل من به تمنای تو پر زد،
چون کبوتر، لب بام تو نشستم
تو به من سنگ زدی، من نه رمیدم، نه گسستم . . .»
باز گفتم که : «تو صیادی و من آهوی دشتم
تا به دام تو درافتم همه جا گشتم و گشتم
حذر از عشق ندانم، نتوانم!»
اشکی از شاخه فرو ریخت
مرغ شب، نالۀ تلخی زد و بگریخت . . .
اشک در چشم تو لرزید،
ماه بر عشق تو خندید!
یادم آید که: دگر از تو جوابی نشنیدم
پای در دامن اندوه کشیدم.
نگسستم، نرمیدم.
رفت در ظلمت غم، آن شب و شب‌های دگر هم،
نه گرفتی دگر از عاشق آزرده خبر هم،
نه کُنی دیگر از آن کوچه گذر هم . . .
بی تو، اما، به چه حالی من از آن کوچه گذشتم!
فریدون مشیری
از مجموعۀ «ابر و کوچه»

پی نوشت:بدون اینکه بدونم زادروزش هست امروز داشتم کتاب شعرش رو میخوندم،خیلی دوسش دارم،ارتباط حسی عمیقی رو با شعراش دارم.

روحش شادلبخند

۵ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
مهسا

روز دختر مبارک !

روز مهربون ترین،با احساس ترین،زیباترین،باحال ترین موجودای دنیا مبارکتشویقهورا

با وجو تمام مزیت هایی که توی این جامعه پسرها نسبت به دخترها دارن ولی هیچوقت نگفتم کاشکی من پسر بودم !از خود راضی

هر کی هستی یا هر چی هستی باید خیلی خوشحال باشی که دختریچشمک

دبیر دین و زندگی ما همیشه میگفت: خدا هرکیو که دوست داشته باشه بهش دختر میدهزبان

۸ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
مهسا