فکر نکنید که فقط فلان بازیگر فوتبال در زدن گل ناکام می ماند ! خیلی ها در خیلی کارهای دیگر هم کامروا نشدند.

حتی با آن که شب ها نمیخوابیدند تا صبح ها زحمت از خواب بیدار شدن را نکشند و سحر خیز باشند تا کامروا !

اما باز هم خبری نبوده است و باز هم ناکامی !

این اتفاق مخصوصا در بین اهالی ادبیات بسیار اتفاق افتاده است..

فکر نکنید که شاملو و کافکا از اول اینقدر کشته مرده داشتند،روزی روزگاری بود که شاملو بیچاره دلش یک سیخ جیگر میخواست و کبابی سر کوچه نمی داد،فکر الان را نکنید که همه ی کبابی های سر کوچه در مورد سس هزارجزیره و باربکیو حرف میزنند،آن وقت ها از این خبرها نبود !

برای همین شاملو به جای اینکه بنشیند و مثلا کتاب "کوچه"اش را کامل کند روی دیالوگ های بیخود یک فیلم فارسی کار میکند تا نانش را فراهم کند.

البته همیشه قضیه این نبوده که طرف آهی در بساط نداشته باشد و بنویسد تا نان در بیاورد و از کار اصلی اش جا بماند،گاهی طرف کلی مینوشت و احساس به خرج میداد،اما کسی نبود که گوشه ی ابرویی نشان دهد،این بود که طرف به جانی دپ سلامی دوباره میداد و "دپ" میشدو بعد کبریت،فندک،آتش....و بعد کلی اثر ادبی دود میشدند و به هوا میرفتند،شاید اگر برخی نویسندگان اینگونه دپ نمیزدند ما الان کلی اثر ادبی درجه یک داشتیم که خواندنش دل آدم را خنک میکرد که مثلا فقط ما نبوده ایم که این همه درددل داشتیم و افراد دیگری هم بودند..

یک سری از نویسنده ها هم مینوشتند و خجالت میکشیدند نوشته هایشان را منتشر کنند مثلا با خودشان میگفتند من به عنوان یک آدم سیبیل کلفت نمیتوانم اینقدر آه و ناله کنم،اما هر آدم سیبیل کلفت هم پشت ستاره ی حلبی اش قلبی مهربان دارد به همین دلیل کتاب هایشان چاپ نشد.

یک سری کتاب ها هم میان کتاب های دیگر نابود شدند مثلا تاریخ بیهقی سی جلد بوده و الان شش جلدی باقی مانده!

یک سری کتاب ها را ناشر ها گم کرده اند،به هر حال همیشه ناشر هایی هستند که عقلشان نمی رسد فلان کتاب خوب است و آن را میگذارند در انباری و موقع اسباب کشی کبریت،فندک،آتش...

و در آخر یک سری از کتاب ها از ترس نویسنده ها منتشر نشدند،مثلا نویسنده میترسید اگر کتابش چاپ شود استالین یا هیتلر حالش را بگیرد و کتابش را چاپ نکرد!

بعضی اوقات هم خود دولت ها اجازه ندادند کتابی چاپ شود یا ناشر ترسید!

خلاصه این شد که دنیای ادبیات کتاب هایی را نداشته باشد!

من عاشق این دوست خوبم !