۱۰ مطلب در مرداد ۱۳۹۲ ثبت شده است

سفر !

خب بالاخره انتخاب رشته هم تموم شد و دیگه معلوم نیست چی میخواد بشه خودمم درست حسابی نمیدونم ولی  همچنان درگیر خرید و اینور و اونور هستیم واسه ی رفتن به انزلیقلب و عروسی دایی !

خلاصه پس فردا بلیت داریم و حالا حالاها نیستم(حداقل دو هفته) و بعید هم میدونم بتونم بیام اینجا و پست بزارم ولی فقط میتونم کامنتارو با گوشیم چک کنم و وبلاگاتونو بخونم.

میدونم دلتون برام خیلی تنگ میشه ولی خب تحمل و صبر واسه همین روزاس !نیشخند

امیدوارم شما هم روزای خوبی رو داشته باشید بغل

بدترین حالت ماجرا این است که طاقتمان تمام شود؛
به روی خودمان نیاوریم و تا زمان مرگ ادامه دهیم...
خیلی ها اینطور زندگی می کنند...
دست انداز کم طاقتی را رد کرده اند و افتاده اند توی سرازیری عادت...
"پری فراموشی - فزشته احمدی"

تمام چیزهایی را که در دنیا دوست دارم یا خلاف قانون است و یا چاق کننده !
آلفرد هیچکاک

بعدا نوشت : فندقم دختر نازم رفت آسمون ! فرشته ها بردنش...

۱۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
مهسا

انتخاب رشته ؟!

این انتخاب رشته مارو از همه چی انداخت !کلافه

رفتم مرکز شماوره پیش آقای مروارید،خب توی مشهد خیلی ها ازش نتیجه گرفتن و تعریف میکنن.ولی شلووووووووووووووغ ! یعنی من هروقت رفتم با سردرد برگشتم.اوه

ولی توی همه ی این شلوغی ها بین این همه مراجعه کننده یه آقای فوق العاده مهربون و باحوصله که اگه ساعتای آخر هم باشه واست مثل بقیه وقت میزاره که عاشقش شدم و واقعا به درد کار مشاوره میخوره.قلب

درواقع برات انتخاب رشته نمیکنه چیزی که بعضی ها ازش ناراضی بودن.اول میفرستت و میگه خودت به ترتیب علاقه هر رشته و دانشگاهی رو که دوست داری حتی اگه احتمال قبولیش 0 باشه رو برام بنویس.بعد از نوشتن میاد و راهنماییت میکنه که جاهاش بهتره که عوض بشه یا درمورد بازار کارشون و ....ابرو

و خودش هم برگه زده که بهترین کسی که میتونه انتخاب رشته کنه خود شمایید.

خب به هرکی که برگه میداد  از 150 تا حداقل 60 یا 70تاش و حتی تمام 150 تارو پر میکرد از روزانه شبانه بگیرید تا غیرانتفاعی ،پیام نور، بین الملل ،مشهد، شیراز ،تهران، قوچان ،درگز ،شیروان بجنورد و ....و تقریبا همه ی رشته ها.

من برگرو که نوشتم خیلی زور زدم که زیاد بشه شد 8 تا ! اصلا نمیدونستم چی کار کنم. فردا ساعت 3 ظهر پیشش رفتم و 8 نوبتم شد(یعنی اوج سردرد و اعصاب خوردی و پریشونی و استرس رو تصور کنید)بهم گفت حالت خوبه دخترم؟سوال

گفتم نه !اصلا !خنثی

گفت با این انتخاب رشته منم حالم خوب نیست !نیشخندو اینکه رتبه ی خوبی داری ولی نه در اون حدی که فقط همینارو بنویسی ،منم گفتم خب من اگه به سال بعد کشید مشکلی ندارم و کلی صحبت کرد و کلا از سال بعد منصرفم کرد و گفت این رتبه حیفه . سال دیگه با رتبه ی ده هزار پیشم میشینی...شیطان

همونطور که اونجا یه پسری اومد تجربی و گفت پارسال کنکور شدم هشت هزار همه گفتن صبر کن یه سال دیگه بخون و امسال شدم هجده هزار و حتی میگفت کشور های اطراف ایران مثل پاکستان هم قبول شدم اصلا مهم نیست فقط یا پزشکی میخوام یا پیرا پزشکیتعجب

 

 

 

خلاصه به هزار بدبختی انتخاب هارو زیاد شون کردم و البته همش هم دانشگاه فردوسی زدم.نمیدونم باید به کی گفت دلیل نمیشه چون دانشگاه فردوسیه فقط توی مشهد باید یه دونه باشه ! یعنی چی !یعنی یکی مشهد فردوسی قبول نشه باید به فکر غیر انتفاعی و پیام نور بیفته !رشته های انسانی واقعا محدوده و علاوه بر اون همین فردوسی هم رشته هاش محدودتر !عصبانی

توی انسانی چندتا رشته ی تاپ داره که همه بهش هجوم میارن ولی خب مثلا ریاضی بین مهندسی ها معمولا پراکنده میشن و اینطوری کار ما خطری میشه.

انتخابای اولم شد روانشناسی که فهمیدم فردوسی روانشناسی عمومی فقط شبانه داره که اول عمومی رو زدم بعد بالینی بعد هم کودکان استثنایی.

عمومی لب مرزم پنجاه پنجاست بالینی احتمالش نزدیک به صفر و کودکان حتما قبولم.

روانشناسی بالینی و کودکان استثنایی تفاوتشون فقط توی 25 یا 15 واحده و توی ارشد راحت میشه به بالینی تغییرش داد ولی هرچی فکر کردم دیم بهتره عمومی رو اول بزنم چون با شناختی که از خودم دارم با روحیه ی مثل برگ گلم(!)سازگار نیست...از خود راضی

سعی کردم یه کم عقلانی کار کنم و فقط به علاقه نگاه نکنم واسه  همین بعدش حقوق(که بازم احتمال قبولی نزدیک به صفر) و بعد فقه و حقوق که احتمال خیلی زیاد قبول میشم و این دو رشته هم مثل همن یعنی برای هردو میشه آزمون وکالت و سردفتری و .. داد فقط فقه و حقوق عربیش خیلیه منم که عاشق عربیدروغگونیشخند

این انتخابم صرفا بر اساس آینده و بازار کار بود و خب پرواضح که توی هر رشته ای به لیسانس که الان دیگه فایده ای نداره اکتفا نمیکنم.

و بعد به ترتیب علوم اقتصادی،علوم اجتماعی،حسابداری،علوم سیاسی و علوم تربیتی که خب احتمال قبولیم توی اینا بالای 90 درصده.

بینشون علوم اقتصادی و اجتماعی رو خیلی دوست دارم البته بعید میدونم که کار به انتخابای پایین بکشه ولی خب نوشتم واسه اینکه دل آقای مروارید خوش بشه و کار خطرناک نکنممژه

البته اینارو دیشب وارد سایت کردم و تا الان دوبار تغییرشون دادم و مهلت تا پنج شنبه تمدید شده و احتمال اینکه شونصد بار دیگه کم و زیاد و جا به جا بشن زیاده !

پیش بینی خودم اینه احتمالا عمومی رو قبول بشم و اگه نشد کودکان قطعا قبولم که در این صورت برای ارشد گرایش دیگه ای رو انتخاب میکنم.

خلاصه این روزا سرم شلوغه مخصوصا اینکه مسافرت و عروسی هم در راهه که کارهای اونا هم هنوز باقیست.

 

پی نوشت:علاوه بر اینکه سر خانواده و آقای مروارید رو واسه ی انتخاب رشته و ترتیب رشته ها درد آوردم جا داره از همینجا تشکر کنم از مهربون ترین مدیر دنیا که شونصد بار  زنگ زدم و پرسیدم که اگه خودمم بودم حوصله ی خودمو نداشتم ولی هردفعه با حوصله جواب گرفتمقلبنیشخند

رویا نوشت:ایشا.. یه روزی هم این عکسو بزارمنیشخند

 

۷ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
مهسا

فندقم !

والا ما یه همستر کوچولو موچولو به اسم فندق خانم داریم که هرچند وقت یکباری مارو تا مرز سکته میبره و بعد دلش نمیاد بر میگردونه !

بیشتر از همسترای دیگه و خواهر و برادرایی که در قبل داشته و بعدا به اطرافیان سپردم عمر کرده و در این مدت مشکلی باهم نداشتیم ولی یک شب که فکر میکنم قبل از شب یلدا بود دیدم غذایی که براش گذاشتم رو نخورده و بررسی کردم دیدم  اصلا نه نفس میکشه نه تکون میخوره و همینطور افتاده !

خلاصه من شوکه شده بودم و تا چند ساعت گریه پشت گریه و مامان از اتاقم بردش !

بعد چند ساعت دیدیم خیلی طبیعی از سرجاش بلند شد غذا خورد چرخ و فلک بازی کرد و ما اینجوری بودیم:

گذشت و گذشت تا اینکه دو روز پیش دیدم بیحاله و چشماش باز نمیشه وکلی غصه خوردم. جاشو عوض کردیم و از اون روز غذاهای مقوی براش میزارم و ازش مراقبت میکنم ولی طفلک دیگه نمیتونه خیلی حرکت کنه،جرات بردن به دامپزشک هم ندارم چون اکثرا نتیجه ی عکس داده و تخصصشون توی دام و طیوره !  حس میکنم یه کم از اولش بهتر شده و بهتر میتونه غذا بخوره و حالش یه کم بهتر شده ولی خب نگاش میکنم غصه میخورم طفلی خیلی داره اذیت میشه...

تازه تا اینجاش خوبه میترسم تا دو هفته ی دیگه که میخوام بریم مسافرت خوب نشه و منم جرات نمیکنم به کسی بسپرم...

براش دعا کنید

 

۷ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
مهسا

روز فراموش نشدنی اعلام نتایج !

سلام.

تاخیر منو بابت جواب دادن سوالاتون در مورد کنکور ببخشید.

اینم از روز فراموش نشدنی اعلام نتایج !

قرار شد نتایج دو روز زودتر ساعت ده صبح روی سایت بیاد،من تا ساعت 3 بیدار بودم و نزدیک بیست و چهار ساعت بود که نخوابیده بودم واسه همین ساعت 3 خوابیدم.

از شانس نسبتا بد من فکر میکنم ساعت پنج بود که من به شدت تشنم شد و بیدار شدم و همون لحظه یکی از دوستا اس ام اس داد و گفت که نتایج اومده و من به شدت تعجب زده که چرا یه چیزی میگن و یه کار دیگه میکنن،از آخر با هزار ترس و لرز و استرس با این اینترنت ایران که سرعتش کمه و احتمال سکته رو بیشتر میکنه مشخصات رو وارد کردم و توی کلی عدد و رقم دنبال اون قسمتی که میگفتن مهمه یعنی رتبه ی کل با اعمال سهمیه رفتم.

وقتی رتبم رو دیدم تک تک سلول های بدنم یخ کرده بود و همینطور زل زده بودم به مانیتور:

حالا واسه اینکه کنجکاوی برطرف بشه باید بگم رتبم شد 1631

بعد از چند ثانیه از پای کامپیوتر پاشدم و جاتون خالی چند ساعت نشستم گریه کردم و همینطور دستمال کاغذی ای بود که روی تختم بود.

البته نمیتونم بگم خیلی خیلی شوک شدم چون واقعا نمیدونستم چیکار کردم ولی خیلی ناراحت بودم،در اتاقم هم بسته که وقتی صبح مامان و بابا میخوان برن سرکار فکر کنن من خوابم و ازم نپرسن. گریم بند نمیومد و عادی بودم یه دفعه یادم میومد باز گریه...

یا مثلا یکی از دوستا بهم اس ام اس داد آفرین من بیشتر گریم میگرفت یا بابا تبریک میگفت من گریم میگرفت...خلاصه تعادل روانی نداشتم.

ساعتای حدودا یازده بود که به مامانم اس ام اس دادم من انتخاب رشته نمیکنم بعدا اصرار نکنید و  از اونجایی که مامانا هرچی میگیطی چندصدم ثانیه مستقیم به باباها انتقال میدن  مخصوصا اینکه محل کار هم یکی باشه دیدم بابا زنگ میزنه و منم رتبم رو گفتم،بابام که خیلی خوشحال و شاید هم خوشحال نشون میداد(!)من نمیدونم و کلی هم دلداری و اینکه این رتبه بین 300هزار نفر عالیه بعد تو میشینی گریه میکنی.

اولا حساسیت نشون میدادم ولی بعد از اینکه دیدم بابا به هرکی که پرسیده گفته و به گوشی منم یک سره دوستان و معلما و خاله و عمه و دایی... خلاصه همش زنگ میزنن و میپرسن من به خودم گفتم سخت نگیر ! خلاصه با اینکه به اون تعداد معدودی که میدونستن  سفارش میکردم که به کسی نگن ولی از اون به بعدش هرکی که از من میپرسید بهش گفتم طوری که فقط حافظ نمیدونه از این به بعدم دیگه هرکی میخواد به بقیه بگه جنایت که نکردم ! والا !

اگه به تصمیم من بود اصلا انتخاب رشته نمیکردم ولی از اونجایی که کی به تصمیم من بوده و اطرافیان همه میگن داری فکر احمقانه ای میکنی و این رتبه عالیه و باهاش دانشگاه فردوسی و تهران میتونی قبول بشی مجبور به انتخاب رشته ام ولی واقعا امیدوارم که قبول نشم و بتونم سال دیگه بخونم.یه جورایی تو عمل انجام شده ام چون هرکی رتبمو میفهمه بهم تبریک میگه...

با بررسی هایی که کردم با این رتبه اگه مدنظرم همچنان روانشناسی فردوسی باشه فکر میکنم شبانه قبولم.

میدونید با اینکه حرف اینو میزنم که سال دیگه میخوام بخونم با شرط اینکه رتبم زیر 500 بشه و اطمینان دارم که در توانم بهتر از این هم هست ولی با خودم فکر میکنم که تو چقدر میتونی تضمین کنی که وسط راه کم نیاری؟نهایت 99 درصد به خودت و انرژیت مطمئنی اگه اون یک درصد کار دستت بده چی؟؟یعنی میخوای به تجربه هایی که بقیه داشتن و در اکثر موارد نتیجه بدتر شده رو نبینی ؟

واقعا نمیدونم باید چه کرد ! البته از اون حالتی که بیست و چهارساعت گریه میکردم و چشمام قرمز بود و همش افسرده بودم یه ذره بهتر شدم ولی هنوز دل و دماغ هیچی رو ندارم و واسه همین وبلاگم نمیومدم.

خب بالاخره این جمله رو قبلا نوشتم و به اتاقم زدم و باید بهش عمل کنم:

باید یک بار به خاطر همه چیز گریه کرد آنقدر که اشکها خشک شود
باید این تن اندوهگین را چلاند وبعد دفتر زندگی راروق زد
وبه چیز دیگری فکر کرد باید پاها را حرکت داد
وهمه چیز را از اول شروع کرد

آنا کاوالدا

 

۶ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
مهسا

کنکور !

گریهگریهگریهگریهگریه

۱۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
مهسا

ُِِّّّ دیدین ! دیدین ! دیدین !

دیدین چی شد ! دیدین ! دیدین ! دیدین !

این همه جماعت کنکوری خودشونو آماده کرده بودن واسه ی دوازدهم یه دفعه ای برمیدارن میگن فردا ده صبح نتیجه ها اعلام میشه !

خب شماها به فکر ما نیستید؟ من که اولین دفعه که خبرو شنیدم شوک شدم پای تلفن اصلا نمیدونستم چی بگم و باور نمیکردم ! ولی خب توی این کاراشون که هیچ نظمی نداره نباید خیلی هم تعجب زده شد !

خلاصه حال الانم رو نمیتونم توصیف کنم.10 ساعت دیگه نتایج میاد ! اگه کسی لباس داره تعارف نکنه که توی دلم لباس دارن میشورن !

فعلا انواع مرض ها از قبیل سردرد و استخون درد و سرماخوردگی اونم توی این هوا داره سراغم میاد ! خدا بخیر کنه تا فردا زنده بمونم !

الان اصلا دعا نمیکنم که خدایا رتبم خوب بشه و اینطورچیزا...

فقط دعا میکنم آرامش داشته باشم و توان رویارویی با هر اتفاقی رو !

درسته که گفتن همه ی داوطلبا مجاز شدن ولی این خبر فقط کسایی که براشون قبول شدن مهمه رو خوشحال میکنه نه کسی که توقعش از خودش فراتر هست...
 

۳ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
مهسا

جنون اعلام نتایج !

این روزا روزای وحشتناکیه !

تنها چهار روز مونده تا یکی ازمهم ترین خبرای زندگیم رو تا به الان بشنوم !

به شدت کم خواب شدم !دیروز ساعت 7 صبح خوابیدم و 9 بیدار شدم و همینطور بیدار موندم تا 5 صبح !

یعنی نشسته بودم رو تختم هیچ کاریم نمیکردما فقط یه جارو نگاه میکردمبعدشم نشستم واسه خودم گریه کردم !تعجبنیشخند

خودمم نمیدونم چطور نمردم و دو روز فقط 2 ساعت خوابیدم.

حواس پرت که بودم بدتر شدم انگشتمو میبرم ظرف از دستم میفته و ...

خلاصه من هر روز دارم به این تقویم نگاه میکنم!

اصلا نمیدونم چی میخواد بشه ! درسته اگه هم چیزی که خواستم نشد واسه یه شروع دوباره آماده ام ولی نمیدونم این همه استرس و تشویش ار کجا میاد !

یعنی این کتابایی که مرتب چیندم و دست بهشون نزدم تا بعد اعلام نتیجه قراره جمع بشن یا پهن !

پی نوشت:تغییر قالب صرفا محض تنوع موقتی !

۴ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
مهسا

سلیقه ی دخترانه !

یه افطاری خوب با دوستان توی پارک ملت مشهد.قلب

چیه نیشخند؟! قرار نیست چون دختریم که سفره خیلی مرتب باشه ! خیارشور و گوجه هم من اونجا ریز کردم خیلی هم ظریفه !خنده والبته فقط همون خیارشور و گوجه هم خوردمنیشخند

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
مهسا

40چراغ !

عکس جلد مجله ی چلچراغ !

پی نوشت:یکی از بهترین و صریح ترین مجله ها !من که یه مدت هر هفته مجله رو میخریدم ولی چندوفته فراموش کردم !

پی نوشت2:آیا کسی اطلاع داره که این جوجه ماشینی ها هم که ما میخریم و بعد از یه مدتی میرن اون دنیا ممکنه که مرغ بشن؟ذهنمو درگیر کرده کسی اگه تجربه ییی داره بهم بگهنیشخند

 

پی نوشت3:یه همستر خوشگل و مامانی مثل فندق خودمقلب

 

۷ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
مهسا

نیم کیلو باش ولی.... !

نیم کیلو باش ولی مرد باش !!از خود راضینیشخند

 

پی نوشت :داریم به روزای آخر تابستون نزدیم میشیم(12مرداد)همونطور که 8 تیر هم روز اول تابستون برام بود و استرس من هم کماکان بیشتر !بلاتکلیفی دیوونه کنندست...

این عکس هم از وبلاگ حانیه جونمماچ،واقعا این کنکور داره میزنه مارو له میکنه ! 

پی نوشت2:آرزوی هر دختری... منو این همه خوشبختی محاله...محاله...

پی نوشت3:دوستان بلاگفایی!باور کنین نمیتونم واستون نظر بزارم کد امنیتی واسه من ظاهر نمیشه!قابل توجه بعضیا که حرف منو باور نمیکنن!

۷ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
مهسا