نمیدونم چرا نمینویسم!

ولی میدونم که ننوشتنم خیلی بده!

و دلم تنگ شده واسه روزایی که هر اتفاقی که به نظرم خاص بود و در طول روز میفتاد ذوق داشتم واسه ثبت کردنش اینجا...

ونتیجشم شده کلی خاطره با حسای خوب که هروقت مرورشون میکنم میخندم، ناراحت میشم ، تعجب میکنم، میبینم چقدر دارم تغییر میکنم!

نمیدونم شاید درگیر شدن زیادی با وایبر و اینستا و... هست،

که اگه این باشه خیلی بده! وبلاگ برام همیشه یه چیز دیگست که با هیچکدوم از این اپلیکیشنا قابل مقایسه نیست!شدیدا اینجارو دوستش دارم،اینجا خیلی حس بهتری میده به آدم!

امروز واسه یه اتفاق باید یاهو مسنجرمو آنلاین میکردم و بعد مدت ها وقتی شروع کردم به چت کردن ،گونی گونی حس خوب بهم منتقل شد!از شکلکا و فونتی که خودم میتونم بزرگ و کوچیک کنمو رنگشو تغییر بدم...یه عالمه خاطره زنده شد...

یکی از چیزایی که ازش لذت میبردم وبگردی و کامنت گذاشتن بود که خیلی وقته انجامش ندادم :( حتی کلی نظر مونده بود که تاییدشون نکرده بودم...

ولی یه حسی هم میگه هیچ ربطی به اون اپلیکیشنا نداره چون قبل از اوناهم بوده وقتایی که من غیبم زده و یهویی اومدم!

نمیخوام اینجوری باشه و این وضع ادامه پیدا کنه،

شدیدا وبلاگمو دوست دارم،

نوشتنو هرچقدر که دلم بخواد و طولانی باشه نه با اون محدودیتای وایبری و کم حوصلگی آدمای که اونجان دوست دارم،

دوستای وبلاگیمو خیلی دوست دارم و همینطور نوشته هاشونو!

تکنولوژِی خیلی بی رحمه ولی واسه من واقعا هیچی نمیتونه جای وبلاگو بگیره حال و هوای دیگه ای داره...

سوکسی جونم وبلاگ خوبم، دوستای وبلاگیم، خواننده های وبلاگم و کسایی که همیشه هستین و کامنت میزارین و شرمندم میکنین،تو همین مدت هرچند که خیلی هم نشده دلم براتون تنگ شده بود :(