داشتم واسه مترسک کامنت میزاشتم دیدم بیش از حد نرمالی که تو یه کامنت مینویسن دارم پرحرفی میکنم واسه همین تصمیم گرفتم حرفامو بیارم اینجا :-D

راستش بعد این پست شکه شدم چون اصلا فکر نمیکردم محتوای پست "حذف شد" ،  این باشه...بعد از دو هفته سفر برگشتم و هرچیزیو در مورد اون پست فکر میکردم جز حذف کردن وبلاگش،گفتم نهایتش اگه هم گفته که میخواد وبلاگشو حذف کنه دروغ آوریله -_-

فقط میتونم بگم خوشحالم از اینکه این تصمیم عملی نشد و ممنونم از نیمه سیب سقراطی که اگه نبود شاید دیگه مترسک نداشتیم...

بین وبلاگایی که از قبل میشناسمشون وبلاگ تو از معدود وبلاگایی بوده که همچنان وبلاگ مونده و همیشه هم بهت حسادت میکردم تو این قضیه، یکی به خاطر سبک نوشتنی که داری که در نوع خودش خاص و عالیه و یکی هم به خاطر اینکه بعد این همه مدت همچنان قوی داری مینویسی و ادامه میدی و وقتی یه مدت نیستم و میام تو وبلاگت میبینم اینجا کلی پست هست واسه خوندن...بر خلاف بعضیا(اصلا منظورم خودم نیست)

فکر کنم این فقط نظر من نیست،نظر خیلی دیگه از دوستای وبلاگی که تو رو میشناسن و منم کم کم دارم باهاشون آشنا میشم باشه...

کور شم اگه یه کلمه از حرفایی که زدم الکی و از رو تعارف و اینا باشه،همه رو از ته قلبم گفتم.

این بخش اول حرفام بود و خلاصه اینکه همیشه باش و سعی کن دیگه تکرار نشه :-@ و اما بخش دوم حرفام که بیشترش مربوط میشه به خودم و چندتا از دوستای وبلاگی .

تو پست جدیدی که گذاشتی به یکی از پستای چندماه قبل اشاره کردی که در مورد نیمه سیب سقراطی بود و من اون موقع چون کلا محو شده بودم اون مطلب رو نخونده بودم و امروز دیدم توی پست یه اشاره هایی به منم شده...

واسه ی خودم خیلی خیلی متاسف شدم و ناراحت، به خاطر اینکه حس کردم اخیرا شدیدا در حق دوستام بی معرفتی کردم، خودمم علتشو نمیدونم ولی میدونم که اینجوری نبودم و بین دوستا تو لیست کسایی بودم که با معرفتن و همیشه هوای دوستاشونو دارن،ولی خب اواخر در حق دوستای حقیقی و مجازی شدیدا بی معرفتی کردم :( نمیدونم اون موقع که بهم اون پیامو دادی واکنشم چی بوده یا اصلا واکنشی نشون دادم یا نه ولی احساس کردم یا واکنشی نبوده یا همراه با بی حوصلگی یا...

درسته یه کم درگیری های امسالم به نسبت سالای قبل خیلی بیشتر شده بود ولی اینا واسه خودم اصلا دلیلای موجهی نیستن و بیشتر بهانه هستن...

و شاید یکی از کارای جدیدی که امسال باید بکنم اینه که بشم مثل سابق...

و احتمالا تا چندروز آینده سعی کنم از کسایی که برخوردم باهاشون اینطور بوده عذرخواهی کنم.

+بخوام از دوستای مجازی شروع کنم یکی که مترسک خودمونه،که ازش از ته قلبم عذرخواهی میکنم و امیدوارم براش دوست بهتری باشم...و برخورد و ری اکشنام آدمانه وار تر باشه :(

خودت باید بدونی که برام خیلی عزیز هستی و اون مدتی که باهم حرف میزدیم از خوشحالیت عمیقا خوشحال میشدم و از ناراحتیت غصه میخوردم و بعد اون مدت طولانی ای که برگشتم اینجا دوتا پستی که توجهمو جلب کرد و شدیدا با خوندنشون ذوق مرگ شدم و هر سطرش لبند رو لبم میاورد اعتماد به خودم و سرانجاما عشق بود...و باز هم پوزش بابت کوتاهیم.

+یکی دیگه از از دوستا هم که توی وبلاگ جدید ازش کامنت گرفتم و اون مدتی هم که نبودم منو فراموش نکرد و برام کامنت میفرستاد و خودش جای خوشحالی داره که با اینکه توی وبلاگش فعالیت زیادی نداره و به همین دلیل خیلی از حال و احوالش خبر ندارم ولی همچنان سر میزنه...

و ازش عذر میخوام بابت همون دلایلی که بالا گفتم :( جزو با معرفت ترین هاست بر خلاف خودم...

الهه ی عزیز هم که هم رشته ای و هم شهریمه، و واقعا دوست دارم زودتر ببینمش،و چندین بار هم تو وبلاگش منو تهدید کرده بود واسه سر نزدن و کامنت گذاشتن-_- امیدوارم منو ببخشه... و درک کنه...چون از کسایی هست که درباره مشکلاتم بیشتر خبر داره.

+دوست مجازی ای که حقیقی و همکلاسی شد...راستش امسال خیلی بیشتر از گذشته باهاش احساس نزدیکی میکنم و حس میکنم خیلی صمیمی تر شدیم،به تو هم یه عذرخواهی بدهکارم نه به اندازه بقیه ولی خب یه کم:)))))مرتب میخونمت و با دیدن بعضی پستا عذاب وجدان میگیرم که نتونستم توی تنهایی هات اون کسی که باید باشم، تا حس نکنی کمبود داشتن دوست رو... من امسال ازت خیلی انرژی مثبت و انگیزه گرفتم دختر...شاید راحت تر از هر کسی باهات تونستم حرف بزنم بدون اینکه ترسی از قضاوت شدن داشته باشم.سعی میکنم برات دوست بهتری باشم.

با گفتن این حرفا حس بهتری پیدا کردم ولی همچنان ناراحتم برای خودم.