بی فرهنگی تا به کجا؟

امروز دیدم دارن چند تا درخت بزرگ توتو قطع میکنن

از حرف زدناشون فهمیدن چون اون آقای محترم ماشینشو باید زیر درخت پارک کنه

و وقتیم پارک میکنه توتا میفته رو ماشین و کثیف میشه

درخت توتو دارن از جاش میکنن

خیلی جا خوردم راستش !

بی فرهنگی تا به کجا ؟؟لبخند

موافقین ۰ مخالفین ۰
مهسا

از خودم خوشحالم !

2 روز پیش سر صف مدیرمون داشت حرف میزدنمژه

و تعدادی کادو هم اونجا بودیول

و بعد اسم منو صدا کردندابرو

واسه ی اینکه توی ناحیه ی تو نفر اول شدماز خود راضی

و بهم هدیه دادندفرشته

به چند نفر دیگه هم واسه ی اینکه تو کلاسشون خوب بودند کادو دادندلبخند

به همراه یک تقدیر نامهبغل

خیلی این هدیه واسم ارزش دارهقلب

یک رباعیات خیام خیلی زیباچشمک

که واقعا ازش لذت بردمزبان

حتی گلایی که روی کادو زده بودن و نگه داشتم واسه یادگاریعینک

از خودم خوشحالمبازنده

خدایا شکرت...

 d00uv0f0kyqtq0u2xafo.jpg" alt="" />

این شعری که تو صفحه هست خیلی دوسش دارم

دریاب که از روح جدا خواهی رفت

در پرده ی اسرار فنا خواهی رفت

می نوش ندانی از کجا آمده ای

خوش باش ندانی به کجا خواهی رفت 

موافقین ۰ مخالفین ۰
مهسا

اندر احوالات امتحانات و روز معلم !

میدونم با وجود علاقه ی زیادی که به نوشتن دارم خیلی دیر به دیر مینویسمناراحت

ولی چه کنملبخند

ایام امتحاناتهخیال باطل

پر از استرس و وحشت زدگی و اعصاب خوردیابله

فقط و فقط یه هفته دیگه مونده تا امتحان و من تو بعضی درسا خیلی ضعیفم و وقتیم ندارم واسه خوندنشون

 بگزریم...

راستی از روز معلم چه خبر؟ به قول معلم تاریخمون ما که ترکوندیمخنده

خیلی خوش گذشتنیشخند

واسه ی همه ی معلم ها هدیه گرفتیم

هر چند انتخاب هدیه به عهده ی من نبود و زیاد راضی نبودم . نمیتونستم دخالتی هم بکنم که بعدا بگن تو گفتی ! دوست داشتم یه کم خاص تر باشه

اول واسه ی علاقه ی وافری که به معلم تاریخ داشتیم وقتی اومد واسه اون تدارک دیدیم کلی دست و جیغ و برف شادی و فشفشه !نیشخند

بعد قرار شد چون اکثر معلما بودن بگیم زنگ تفریح همه باهم تشریف بیارننیشخند

رفتم صداشون کردم بعد بدو بدو رفتم توکلاسنیشخند

هنوز یکم کارا مونده بود درو با بچه ها نگه داشته بودیم نیان تونیشخند

حالا  هی از اونور در میزدن بنده خداهاخنده

الناز مسئول بود بادکنک بترکونهگاوچران

عطیه فشفشه روشن کنهاز خود راضی

من برف شادی بریزمزبان

خلاصه هر کی یه چیزی

درو که باز کردم اولین کسی که اومد تو مدیر عزیز بودشیطان

 هرچی برف شادی بود ریخته شد روشونقهقهه

به جان خودم من مقصر نبودمشیطانقهقههخندهمدیونید اگه فکر کنید عمدی بود !

بعدم که هدیه هاشونو دادیماز خود راضی

خلاصه هم به ما خیلی خیلی خوش گذشتخجالت

هم اونا شوکه شدن و خوشحال

البته واقعا لیاقتشون خیلی بیشتر از اینا ها هست و نمیشه زحمتاشونو جبران کردقلب

این روزا هیچ وقت از یادم نمیره...قلب

موافقین ۰ مخالفین ۰
مهسا

خبرهای خوووووب !

نیشخندقرار شد بچه هارو از طرف مدرسه ببرن سینمااز خود راضی

ما هم خوشحالنیشخند

حالا چه فیلمی؟لبخند

قلا های طلا !خنثیعصبانیخنثی

یعنی اینقدر عصبانی شدم خودم به همه میگم این فیلم مزخرف و تحریم کنیم بعد خودم پاشم برم؟خنثی

به قول خودشون سیاسی ترین فیلم سینمای ایران !! عصبانی

از آخر سه تابچه ها رفتنچشم

سه تاهم موندیم تو کلاسلبخند

معلم هم نیومد سرکلاسزبان

ما همینجوری داشتیم از بیکاری سوت میزدیمآخ

یهو دیدیم مدیرمون اومد تو کلاس همه تعجب کردیمتعجب

گفت واسه چی شما نرفتین گفتم خانم فیلمشو دوس نداشتمقهر

بعد گفت خوب میگفتین یه جا دیگه ببرنتون اصلا میگم شمارو مخصوصا ببرن اردومژه

ما همه :تعجبتعجبتعجب

این وقعا مدیر عزیز هست اینقدر خوش اخلاق شدن ؟؟تعجب

بعد بهم گفتن میدونی تو ناحیه اول شدیلبخند

یه لحظه هنگ کردمتعجبتعجب

مطمئنین اول؟نگران

و علت مهربونی مدیر محترم هم فهمیدیمزبان

البته همیشه مهربونن ولی اون روز یه کم غیرطبیعی بودنیشخند

خوب خیلی واسش زحمت کشیده بودم و کلی تستای مختلف زده بودممتفکر

و احتمال میدادم رتبه ی خوبی بیارم

ولی از اونجایی که همیشه آیه ی یاس میخونم توقع نداشتمنیشخند

به هر حال خواستم به خودم ثابت کنم من میتونم !

یه جاهایی ارادم طوری فولادی میشه که خودمم توش میمونمنیشخند

و من همچنان تعجب زده از رتبم بین این همه دانش آموز تعجبنیشخنداز خود راضی

بعدشم هیبچه ها گفتن شیرنی میخوایم شیرنی میخوایمنیشخند

منم آوردمنیشخند

بعد خبرش به دبیر عربی عزیز رسید و کلی دلخور که حالا روز معلمای دیگه شیرینی میدینیشخند

و باز دوباره شیرنی آوردم نیشخند

خدا بار سوم رو به خیر کنهنیشخند

این عکسم واسه فان گزاشتم بامزستنیشخند

آخه اول دبیرستان یکی از بچه های شیطون کلاس پشت مانتوی دبیر عزیز برگه چسبوند :مرغ تازه ی بسته بندی شدهقهقهه

یاد اون افتادمنیشخند

 

موافقین ۰ مخالفین ۰
مهسا

کلاس های پربار روانشناسی !

اون روز سر زنگ روانشناسی طبق معمول بیکار بودیمنیشخند

حوصلمون سر رفته بود حرف بچه و اینا شد به این مطلب رسید که وقتی یه زنجیر طلا رو جای نبض میگیرن میشه تشخیص داد به جنسیتش چی میشهمتفکر

من گفتم بابا اینا همه خرافاته چه اعتمادی میشه کردخیال باطل

معلمم گفت نه اینو ابو علی سینا گفته و علمیه من خودم واسم درست در اومداز خود راضی

خلاصه یه گردنبند بود اونو برداشتیم رو دست هممون امتحان کردیمنیشخند

روی دست من حرکت زنجیر دایره وار بود که یعنی دختره نیشخند

و دومی هم همینطوراز خود راضیخجالت

اینقدر ذوق زده شدم خنده

اینم کلاسای پربار روانشناسی

 

موافقین ۰ مخالفین ۰
مهسا

شرحی از سفر عید 91

چند روزه که از مسافرت برگشتم ولی امروز اومدم توی وبلاگم و نوشته های قبلیمو داشتم میخوندملبخند

با بعضی نوشته هام و خاطراتم کلی خندیدم با بعضیاشونم متاثر شدمچشمک

نزدیک به 20 تا نوشتمو پاک کردم نمیدونم چرا ولی ترجیح دادم که نباشننگران

خاطره مسافرت عید پارسال رو که خوندم کلی خندیدمخنده

امسال عید اول راهی تهران شدیم و از اونجا به سمت کرج خونه ی خالمنیشخند

و خاله و شوهر خاله و دخترخاله های وروجک و ملاقات کردیم و همون روز داییم به اتفاق زنداییم و مهرسا کوچولو هم اومدن اونجامتفکر

چندروزی خونه ی خالم بودیم خوردیم و خوابیدیم با هم حرف زدیمنیشخند

چند بار رفتیم بیرون ولی اکثر پاساژا و مغازه ها بسته بودن !

یا ساعت 9 شب همه رفته بودنعصبانی

خیلی ببخشیدی ولی کرجیا خیلی تنبل تشریف دارنخنثی

مامان اینا رفتن سر قبر روح الله داداشی ولی من حوصله نداشتم تو ماشین موندم و الان بسی پشیمونمناراحت

گویا داداششم اونجا بودهلبخند

یه روزم داشتیم فیلم تولد دخترخاله هارو نگاه میکردیممژه

خالم کلی تدارک دیده بود از کیک و تزئین و آرایشگاه بردن و همه چیزعینک

بعد یه جا خالم اومده بود وسط برقصهنیشخند

دخترخاله های وروجک گفتن رقص یاد نداره که آبروی ما رو بردخنده

و کلی از دوستاشون تو جشن تولد غیبت میکردننگران

کلی از تکلیفای عید دختر خاله بزرگرو که زبان بود انجام دادم تازه از معلمشون ایرادم میگرفتمنیشخند

یک روزم همه رفتیم قم ببینیم چجوریه از خستگی راه هلاک شدم خنثی

اصلا رفتم باورم نمیشد اونجا حرم آخه خیلی خلوت و ساده بود مشهد کجا قم کجا !تعجب

یه ساندویج کنار اونجا بود اسمش ساندویج حرم نما بودتعجب

آخه قحطیه اسمه واقعا ؟خنده

و کلی سوهان و خرت و پرت خریدیمخوشمزه

و در نهایت بعد از چند روز راهی انزلی خونه ی مادر بزرگ عزیزم شدیم بغل

و تونستم دایی ها و خاله زندایی ها کلا فامیلو ببینیم و نکته ی خوبش عیدی ها بود که قابل توجهم بود ولی تو همین مسافرت همش به باد فنا رفت کلاخنثی

جاتون خالی کلی غذاهای شمالی خوردم با مخلفاتخوشمزه

کنار دریا و بلوار هم رفتم و چند تا مرکز خریدم دیدن کردممژه

یه روزم که مامان بزرگم واسه نذری که از قدیم الایام داشت آش درست کرد که خونه یه کم شلوغ پلوغ بودعینک

 اون روز دختر دایی کوچولو که هنوز دوسالشم نشده و خیلی هم شیرینه هی اذیت میکرد به نظرم یه خورده داره لوس میشهچشم

هی گوشیمو میکشید ازم میگرفت بهانه میاورد منم جاتون خالی یه ویشگون کوچیک از دستش گرفتم اونم گریه کرد رفتخنده

هنوز عذاب وجدان دارم خنده

سیزده به در هم خوب بودچشمک

همگی بیرون بودیم گوشت و مرغ به سیخ کشیدم ماهی سرخ کردیم و ناهار خوردیم

و در نهایت یک کلمه درسم نخوندم !خنثی

پایان 

موافقین ۰ مخالفین ۰
مهسا

برف بهاری !

امشب میخواستیم بریم خونه عمم که فندق و مرغ و عشقارو بسپریم بهشنیشخند

یه برف ناجوریم داشت میومد !نگران

یعنی زمین همه یخ زده بود خودم داشتم قندیل میبستماسترس

توی راه بودیم که هی ماشین گیر میکرد هرچی با بابا هول میدادیم انگار نه انگارعصبانی

آخه این چه وضعشه موقع عید این همه برف؟؟؟عصبانی

یه عالمه ماشینو  هول دادیم تا فقط بتونیم برگردیم خونه خونه ی عمه که سهلهاز خود راضی

حالا که رسیدیم جای خونه ماشین توی پارکینگ نمیرفت !ناراحت

تازه فهمیدیم بله ماشین پنچرهخنثی

نزدیک 2 ساعت پایین داشتیم سه نفره چرخو عوض میکردیمناراحت

یعنی رسما داشتم عین چی میلرزیدیم و پاهامم یخ زدنیشخند

مگه درست میشدخنثی

بالاخره با تلاش های بی وقفه چرخ جا افتاد و ماشین رفت تو پارکینگ !نیشخند

و بعد مثل موش آب کشیده قندیل بسته اومدیم تو خونه زبان

به من نیومده بخوام بیرون برمنیشخند

این عکس تازه برای صبحه که هنوز برف خیلیم نبودچشمک

الان که خیلی خیلی برف رو زمین نشسته 

راستی اون مغازه ی اونجا که ازین توپ قدیمیا بهش وصله مغازهدارش یه پیرمرد خیلی مهربونه که باهاش کلی دوستمنیشخند

همیشه بهم میگه قوربون معرفتتاز خود راضی

موافقین ۰ مخالفین ۰
مهسا

نوروز مبارک !

سلام

معذرت برای دیر به دیر به روز شدن و منتظر گذاشتن !

درسته یکم سرم شلوغه ولی بیشتر واسه ی کم حوصلگیمه که یه در میون میام و نمیام

امتحانات ترم اولم که به خوبی و خوشی تموم شد و معدلم و با 19.70 صدم به پایان رساندم خوشحال بودم چون واقعا تلاش کردم و بیدار خوابی کشیدم

داشتم با خودم فکر میکردم انگار همین چند روز پیش بود که اومدم وبلاگ و اینارو نوشتم:

http://soski.persianblog.ir/post/62/

http://soski.persianblog.ir/post/64/

قشنگ یادمه شب قبلش چه اتفاق بدی افتاذ ولی خوب این نیز بگذرد...

خلاصه امیدی به سال جدید ندارم که بخواد برام پربار تر و بهتر باشه !!

طبق معمول امسال عید مشهد نیستم

احتمالا میریم تهران و اردبیل و تبریز و شمال

یعنی کلا وقتی واسه درس خوندن ندارم !

در ضمن سفره ی هفت سینم درست نمیکنم یعنی وقتی همش مسافرتیم چه فایده !

دارم کم کم ساک رو میبندم و اتاقمو حسابی تمیز میکنم

باید فندق و مرغ عشقامم بدم به عمه جون که نگه داره

امسال اصلا حوصله ی خرید هم ندارم مامی میگه میریم از تهران میخریم

خلاصه کلا روح و روان تعطیل

یه کار مهمیم هست که باید بعد عید کلکشو بکنم و راحت شم

 خلاصه سال تحویل نیستم پس پیشاپیش عید رو بهتون تبریک میگم و بهترین آرزوهارو تو سال جدید براتون میکنمبغل

 

موافقین ۰ مخالفین ۰
مهسا

خیلی خاطرتو میخوایم !

اصغر فرهادی عزیز

کاری کردی که دوباره برات دست به قلم بشم !بغل

قبل از اینکه مراسم اسکار شروع بشه هیجان زیادی داشتممژه

وقتی توی کلاس زبان معلم گفت امروز خبر جدیدی نداریم

گفتم چرا قراره اصغر فرهادی اسکار بگیره !بازنده

خیلی دوست داشتم که ساعت 4 صبح از خواب پاشم ولی نتونستمناراحت

آخه من باید میرفتم مدرسه و خیلی خسته بودمآخ

ولی وقتی پاشدم فورا گوشیمو برداشتم و رفتم تو اینترنت

قلبم میزد !سوال

و و قتی دیدم همه به هم تبریک گفتن جیغ کشیدم

برگشتم فیلمو دانلود کردمگاوچران

وقتی اون لحظه ای رو دیدم که اومدی روی استیج و گفتی سلام به مردم خوب سرزمینم اشک شوق از چشمام سرازیر شدبغل

خلاصه همینو بهت بگم که خیلی مردی !ماچ

کسایی مثل سلحشور و دهنمکیم فیلم ساختنسبز

تو هم فیلم ساختیخیال باطل

اونا برن به درک بزار هرچی میخوان بگنچشم

مهم اینه که

ما خیلی خاطرتو میخوایم ! قلببغلماچ

 

موافقین ۰ مخالفین ۰
مهسا

:)

این روزها یه طوریم !

حالت روحیم متعادل نیست ! 

موافقین ۰ مخالفین ۰
مهسا